سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































دانلود و نقد کتاب

 


  1. نشر:لیوسا
    صفحه:510

    الکس نولان به عنوان سورپرایز برای تولد همسرش، سلیا، خانهای در مندهام نیوجرسی برای او خرید. سلیا با دیدن خانه شوکه شد و زبانش بند آمد، چون این همان خانهای بود که تا ده سالگی آنجا زندگی کرده و در همانجا مادرش آندری بارتون را به صورت تصادفی کشته و ناپدریش تد را به شدت زخمی کرده بود. سپس سلیا توسط یکی از بستگان دورش پذیرفته شد و به کالیفرنیا رفت. شوهرش الکس از این ماجرا چیزی نمیدانست. حالا سلیا پس از سالها به آنجا برگشته است... یک کتاب که برای همه اعضای خانواده قابل خواندن است شما میتوانید بدون اینکه نگران محتوای آن باشید آن را به یک نوجوان یا به یک مادربزرگ پیشنهاد کنید. 
    نشانههای زیادی وجود دارد که هویت سلیا در جامعه حقیقی است. زمانی که جورجت گرو، همان مشاور املاکی که خانه را به آلکس فروخت، به طرز فجیعی به قتل رسید، سلیا به عنوان اولین فرد حاضر در صحنه جنایت تبدیل به یک مظنون شد. 
    در همان حالی که سلیا برای اثبات بیگناهیاش مبارزه میکرد، غافل از این بود که او فرزندش جک، تبدیل به هدف جدیدی برای قاتل شدهاند.

نوشته شده در یکشنبه 92/5/6ساعت 1:58 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

 


  1. نشر :لیوسا
    صفحه:428
    ملکه هیجان و اضطراب دوباره برگشته است ! 
    آخرین رمان مری هیگینز کلارک یا به عبارتی سیامین رمان او به یکی از مهیجترین کارهای او تبدیل شده است. او در کتاب جدیدش به تازهترین نوع جرم و جنایت، یعنی جعل هویت افراد میپردازد . 
    شاید تا به حال در این مورد نخوانده یا خودتان تجربه نکرده باشید که چقدر میتواند ترسناک باشد که فردی دیگر خودش را جای شما بزند و همه? حسابهای بانکی، کارتهای اعتباری و شخصیت شما را بدزدد 

    در این رمان، زان مورلند، طراحی زیبا و با استعداد که از موقعیت کاری خیلی خوبی در منهتن برخوردار است، در اوج وحشت متوجه میشود که فردی نهتنها به حسابهای بانکی او دسترسی دارد بلکه قصد ویران کردن زندگی شخصی و حرفهای او را نیز دارد. این فرد خودش را درگیر جنایتی دیگر، از جملخ بچه ربایی و قتل نیز میکند و زان اتهام در پروندهی دزدیده شدن پسرش که دو سال پیش در سنترال پارک نیویورک ناپدید شده است، قلمداد میشود- واقعه ویرانکنندهای که او را بین امید و ناامیدی معلق نگه داشته است .

نوشته شده در یکشنبه 92/5/6ساعت 1:58 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

 


  1. نشر:لیوسا
    صقحه:407
    مری هیگینز کلارک در این اثر تکان دهنده روانشناختی، خواننده را به عمق اسرار ذهن انسان میبرد، به جایی که چه بسا خاطرات، خطرناکترین چیز باشد. 

    کای لنسینگ، دختر بچهای شش ساله، پنهانی وارد نمازخانه عمارت بزرگ کارینگتون میشود و در آنجا بگو مگویی را بین زن و مردی میشنود. زن خواهان حق السکوت بوده است و وقتی میگوید این آخرین بار خواهد بود، مرد به کنایه پاسخ میدهد: «قبلا هم این ترانه را شنیدهام.» 
    در همان شب، بعد از پایان ضیافت شامی در ملک کارینگتون، یکی از مهمانان، سوزان نوزده ساله، ناپدید میشود و دیگر هرگز از او خبری نمیشود... 
    این کتاب یکبار دیگر بر شهرت جهانی مری هیگینز کلارک به عنوان نویسندهای برجسته، مهر تأیید میزند.

نوشته شده در یکشنبه 92/5/6ساعت 1:54 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

 


  1. نویسنده:ماری هیگینز کلارک
    مترجم :نفیسه معتکف
    نشر:لیوسا

    لیسی فارل، یک دلال معاملات که زنی مستقل است، با ایزابل که قصد فروش آپارتمان دخترش را دارد آشنا میشود. ایزابل دخترش را در حادثه ای از دست داده، اما تصور میکندکه او به قتل رسیده است. لیسی موقع قتل ایزابل سر میرسد و ایزابل پس از دادن یادداشتهای دخترش به لیسی میمیرد. او حالا یک شاهد است و قاتل به دنبالش است. 
    با خواندن کتاب، با لیسی شخصیتی جذاب که درگیر ناامنی، عشق و دلتنگی است آشنا میشوید. کلارک با طرح شخصیتهای زیاد خواننده را در حدس زدن تا پایان داستان درگیر میکند. 


    نوشته پشت جلد:زنی جوان در زمانی نابجا در مکانی نابجا به طور ناخواسته درگیر ماجرای یک قتل می شود....
    او ناگزیر است با هویتی دروغین به شهری دیگر برود تا راز قتل را اشکار کند.....
    او مرد دلخواهش را می یابد ام از اظهار عشق ناتوان است چرا که.....

نوشته شده در یکشنبه 92/5/6ساعت 1:43 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

 

  1. مادر فلفلی من
    نشر درسا
    ارنست فان درکواست
    مترجم:مهرنوش گلشاهی فر
    صفحه:224
     
    همه چیز از دو چمدان شروع شد. مادرم با دو چمدان پر از گوشواره، گردنبند، و دستبندهای مختلف به هلند آمد. اتاقی در خوابگاه پرستاران گرفت و بعنوان پرستار شروع به کار کرد. چمدانهایش را زیر تختخوابش قایم کرده بود. از نظر هندیها بهترین محل برای قایم کردن وسایل قیمتی و با ارزش، زیر تختخواب است. یک بار مادرم به من گفت: دزدها هیچوقت زیر تختخواب را نگاه نمیکنند. و پدرم به دنبالش در گوشم زمزمه کرد: چون در هندوستان کسی تختخواب ندارد

نوشته شده در یکشنبه 92/5/6ساعت 1:35 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak