سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































دانلود و نقد کتاب

رویاهای شبانه تا چه حد به زندگی واقعی ما در بیداری مرتبط هستند؟ آیا زندگی روزمره ما روی خواب‌هایمان تاثیر می‌گذارد یا این رویا هستند که روی احساسات و تجربیات روزمره ما تاثیر می‌گذارند؟

 

 

رویاهای ما از کجا سرچشمه می‌گیرند و تا چه حد به زندگی ما در بیداری مرتبطند؟ آیا رویاهایی که در خواب می‌بینیم انعکاسی از تجربیات زندگی ما هستند یا این که مستقلند و منشا دیگری دارند؟ مطالعات جدید نشان می‌دهند که رویاها تنها انعکاسی از زندگی ما در بیداری نیستند.

 

وقتی فردی که با معلولیت متولد شده، تعریف می‌کند که در رویای خود، دخترش را در آغوش گرفته و راه می‌رفته است، ادراک ما در مورد رویاهای شبانه با چالش مواجه می‌شود.

 

به گزارش نیوساینتیست، رویاهایی از این دست اگر چه می‌توانند انعکاسی از بیداری را در خود داشته باشند، همچنین بازنمایی عملکردی کامل و درونی از بدن و پردازش‌های حسی هستند که همیشه هم با موقعیت‌های زندگی واقعی مطابقت ندارند.

 

فرضیه ارتباط رویاها با زندگی واقعی به نظریه زیگموند فروید برمی‌گردد. بر اساس این فرضیه، رویاهای ما را افکار،‌ احساسات و رویدادهایی تعیین می‌کنند که در بیداری تجربه می‌کنیم. آن‌ها می‌توانند به روزهای اخیر یا خاطرات بسیار دور مربوط باشند.

 

اما این فرضیه همه رویاها را توضیح نمی‌دهد،‌ ما چه‌طور در رویا پرواز می‌کنیم؟ مارتین شردل،‌ محقق رویا در موسسه مرکزی سلامت روان منهایم آلمان، معتقد است در واقع بین رویاها و بیداری تداوم موضوعی وجود دارد. به گفته وی، رویاها در ما احساسات و واکنش‌های خاصی را بر می‌انگیزند که به شدت به مسائل زندگی بیداری مرتبط هستند.

 

الن هوبسون از دانشکده پزشکی هاروارد بوستون و اورسلا ووس از دانشگاه بن آلمان در مطالعه خود از 10 نفر که ناشنوا متولد شده بودند و قادر به صحبت نبودند،‌ 4 فردی که با معلولیت متولد شده بودند و  36 داوطلب سالم خواستند که به مدت دو هفته همه رویاهای خود را یادداشت کنند. آن‌ها از شرکت‌کنندگان خواستند به طور خاص تکرار و شدت حرکات و تجربیات حسی را ثبت کنند.

 

بررسی گزارش‌ها محققین را شگفت‌زده کرد. حدود 80 درصد از شرکت‌کنندگان رویاهایی داشتند که در آن اثری از ناتوانی نبود،‌ بسیاری در خواب صحبت کرده بودند و بسیاری هم در رویا می‌توانستند بشنوند و زبان دیگران را درک کنند. معلولین هم تجربه مشابهی داشتند: آن‌ها در خواب راه می‌روند، می‌دوند یا شنا می‌کنند، کارهایی که هرگز در بیداری تجربه نکرده‌اند.

 

نکته جالب و البته بسیار مهم دیگر این که در تعداد این حرکات بدنی،‌ تفاوتی بین افراد سالم،‌ ناشنوا و معلول وجود نداشت.

 

دو ماه پیش، گروهی به سرپرستی ماری ترز سورات در بیمارستان پیتی‌سالپتریه پاریس، رویاهای 15 نفر را که به طور مادرزادی یا بر اثر آسیب نخاعی فلج بودند به همراه رویاهای 15 داوطلب سالم بررسی و تحلیل کردند. آن‌ها به مدت 6 هفته گزارش رویاها را جمع‌آوری کردند و  به این نتیجه رسیدند که همه معلولین، به جز یک نفر،‌ در رویا حرکت می‌کنند و از پاهای خود استفاده می‌کنند. همچنین افراد معلول، حتی کسانی که مادرزاد معلول بوده‌اند، به اندازه افراد سالم در خواب راه می‌روند.

 

البته محققین می‌پذیرند که رویاهای معلولین می‌تواند انعکاس آن‌چه در بیداری می‌بینند باشد، ‌اما ووس معتقد است موضوع عمیق‌تر از این است. وقتی یک ناشنوا که هرگز قادر به صحبت نبوده، در خواب حرف می‌زند و می‌داند که مشغول حرف زدن است، قسمت‌هایی از مغز او حرکاتی را در لب‌ها و دهان ادراک می‌کنند. این در حالی است که در بیداری هرگز چنین تجربه‌ای نداشته‌اند.

 

به باور برخی محققین، مرحله خواب رم (رم - REM- مرحله‌ای از خواب با حرکات سریع چشم است که گفته می‌شود زمان دیدن رویاها است) مغز را برای تجربیات حسی و حرکتی که قرار است در واقعیت تجربه کنیم آماده می‌کند.

 

نوزادان و حتی جنین‌ها هم این مرحله از خواب را دارند. به باور محققین این مطالعات، مغز ما به طور ژنتیک توانایی جمع‌آوری تجربیاتی که در واقع تقلید زندگی هستند، مانند عملکرد درست ماهیچه‌ها و حواس را دارد. بنابراین مغز فرد معلول به این آماده‌سازی ادامه می‌دهد،‌ حتی اگر فرد نتواند در زندگی واقعی خود از آن بهره‌ای ببرد.

 

ایوان لیموزانی، روانپزشک و محقق رویا از بیمارستان سن‌پائولو در میلان هم معتقد است باید در نظریه تداوم خواب و بیداری تجدید نظر شود. وی می‌گوید: «به نظر من فعال‌سازی مغز در رویاها همیشه به یک صورت است،‌ جدا از تجربه‌های بیداری. این حالتی از ذهن است که از بخشی اولیه در مغز می‌آید.»

 

شردل می‌گوید: «در واقع موضوع احساسات و الگوهای فکر است. اگر شما در روز احساس خاصی داشته باشید، به احتمال زیاد در خواب هم آن را تجربه خواهید کرد و لزوما سناریوی خواب به زندگی واقعی شما مربوط نخواهد بود.»

 

هوبسون توضیح می‌دهد که رابطه خواب و بیداری،‌ یک رابطه دوطرفه است،‌ رابطه دوطرفه‌ای که از ابتدا از دنیای درون آغاز می‌شود. در واقع رویاها بیشتر روی بیداری ما تاثیر می‌گذارند، تا این که بیداری بخواهد روی رویا تاثیر داشته باشد. وی می‌افزاید:‌ «رویاها زمینه تجربیات زندگی واقعی ما می‌شوند. بدون رویاها مغز ما برای تجربیات واقعی آماده نخواهد بود.» البته هوبسون می‌پذیرد که این یافته‌ای شهودی است که باید در عمل آزموده شود.

 

این محققین در مرحله بعد به سراغ امواج مغزی (ایی.ایی.جی) خواهند رفت. آن‌ها می‌خواهند بدانند امواج مغزی در زمان رویا دیدن، چه‌طور به آن‌چه افراد در مورد رویای خود گزارش می‌دهند مرتبط می‌شوند.

 

همچنین آن‌ها می‌خواهند با وارد کردن یک جریان الکتریکی بسیار ملایم به قسمت‌هایی از مغز فردی که در حال رویا دیدن است، بدون این که فرد را بیدار کنند، روند رویا دیدن او را دستکاری کنند. باید دید آیا این دستکاری‌ها می‌تواند طبیعت خواب را تغییر بدهد یا نه.

 

ووس در این‌باره می‌گوید: «ما می‌خواهیم از گزارش‌های رویابین فراتر برویم و فعالانه رویاهای آن‌ها را تغییر بدهیم.»

برخی از رویاهای این مطالعه را بخوانید:

 

«من در خانه‌ای بزرگ، ‌زیبا و سفید در آفریقا هستم. پنجره‌ها بزرگ و همه جا روشن است. به افرادی که از کنار من رد می‌شوند نگاه می‌کنم. ناگهان کسی که دوستش دارم از راه می‌رسد و به من می‌گوید:‌ من همیشه تو را دوست خواهم داشت. او می‌رود و من سر جایم خشک می‌شوم» (کسی که ناشنوا متولد شده و هرگز صحبت نکرده است)

 

«روی ساحل قدم می‌زنم. آب به پاهای برهنه‌ام می‌خورد و آن را حس می‌کنم. بیشتر و بیشتر در آب می‌روم. آب سرد است اما من سردم نیست،‌ برعکس خیلی هم احساس خوبی دارم.» (کسی که فلج متولد شده است)


نوشته شده در شنبه 90/6/12ساعت 9:48 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

محققان به یافته‌های جدیدی در مورد خاصیت شادی آفرین برخی خوراکی‌ها رسیده‌اند.

 

تازه‌ترین تحقیقات دانشمندان در مورد خواص برخی مواد خوراکی و علت تمایل افراد به خوردن آن‌ها در مواقعی که دچار افسردگی هستند، حاکی است مصرف برخی مواد خوراکی مانند؛ شکلات به طور موقت در فرد احساس آرامش ایجاد می‌کند اما از آن‌جایی‌که این مواد غالباً دارای کالری، قند و چربی بالا هستند، برای سلامت انسان ضرر دارند.

بر اساس گزارش تایمز آو ایندیا این سایت خبری به معرفی برخی مواد خوراکی پرداخته که علاوه بر آن‌که در انسان احساس شادی و آرامش ایجاد می‌کنند، برای سلامتی نیز مفید هستند که در برخی از این مواد عبارتند از؛

 

شکلات تلخ: شکلات‌ها به طور کلی سرشار از مواد شیمیایی مانند سروتونین هستند که در فرد احساس شادی ایجاد می‌کنند.

 

مواد آنتی اکسیدان و فلانوئیدی که در شکلات تلخ وجود دارد، باعث کاهش احتمال تشکیل لخته خون، ابتلا به سرطان و بیماری‌های قلبی می‌شود.

موز: این میوه حاوی تریپتوفان نوعی پروتئین است که در بدن تبدیل به سروتونین، هورمون شادی‌بخش می‌شود. همچنین موز مقدار زیادی انرژی در بدن تولید می‌کند.

آجیل: انواع آجیل مانند بادام، گردو، فندق و حتی بادام زمینی دارای مقدار زیادی ویتامین هستند. بادام داری سروتونین، ویتامین ای، ویتامین B 2 و آنتی اکسیدان است که سیستم ایمنی بدن را تقویت می‌کند. بادام همچنین آثار منفی استرس را کاهش می‌دهد.

ماهی: ماهی‌ها سرشار از اسید چرب امگا 3، پروتئین و به ویژه ویتامین B 12 هستند که نقش مهمی در تولید سروتونین یا هورمون شادی ایفا می‌کند. این هورمون احساسات فرد را متعادل نگه می‌دارد.

مارچوبه: مارچوبه دارای مقدار زیادی اسید فولیک و منیزیم است که در ایجاد آرامش مفید است. علاوه بر آن کالری آن کم بوده و چربی و کلسترول هم ندارد.

مرکبات: مرکبات منبع غنی ویتامین C هستند و همچنین دارای آنتی اکسیدان هستند که از تشکیل رادیکال‌های آزاد که به تخریب سلول‌ها می‌پردازند، جلوگیری می‌کند. ویتامین C سیستم ایمنی بدن را تقویت می‌کند.

سبزیجات: مصرف سبزیجات برای سلامت بدن لازم است. به عنوان مثال بروکلی دارای ویتامین B و اسید فولیک است که به ایجاد آرامش کمک می‌کند. بسیاری از سبزیجات سبز برگ دارای پتاسیم هستند که موجب آرامش فرد می‌شوند.


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/15ساعت 7:15 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

اگر به تصویر کسی که سال‌ها عاشق او بوده‌ایم نگاه کنیم،‌ درد را کمتر احساس می‌کنیم. این، اگرچه باوری شاعرانه است،‌اما واقعیت است. ظاهرا دلیل این پدیده شگفت‌انگیز،‌ فعال شدن مرکز احساس امنیت در مغز است.

 

‌ نگاه کردن به عکس کسی که دوستش دارید،‌ درد را کاهش می‌دهد. این جمله شاید شاعرانه به نظر برسد،‌ اما در واقع کاملا  علمی است. اما چرا؟ آیا تنها به دلیل ایجاد حس رضایت است؟ یا این که تصویر فرد مورد علاقه، تداعی‌کننده حفاظتی است که می‌تواند مانعی در برابر آسیب باشد؟ به نظر می‌رسد پاسخ دوم به واقعیت نزدیک است.

 

به گزارش وایرد، پیش از این دانشمندان به این نتیجه رسیده بودند که نگاه کردن به عکس فرد مورد علاقه، درد را کم می‌کند. این‌ بار نائومی آیزنبرگر، روانشناس دانشگاه کالیفرنیا به دنبال پاسخ به این سوال است که چه‌طور چنین اتفاقی می‌افتد.

 

محققین، مغز 17 زن داوطلب را در حالی که به تصاویری از یک فرد مورد علاقه،‌ یک غریبه و یک شیء نگاه می‌کردند و شوک‌های خفیفی می‌گرفتند، با ام.آر.آی عملکردی بررسی کردند. از آن‌ها همچنین خواسته شده بود که در هر حالت،‌ میزان دردی را که احساس می‌کنند، ارزیابی کنند.

 

چنان که انتظار می‌رفت، افراد وقتی به عکس کسی که برای مدت طولانی عاشق او بوده‌اند نگاه می‌کردند، درد چندانی بر اثر شوک احساس نمی‌کردند. آیزنبرگر به این نتیجه رسید که کاهش درد به فعالیت قشر پیش‌پیشانی ونترومدیال مغز مربوط می‌شود،‌ بخشی از مغز که به احساس امنیت واطمینان ربط دارد.

 

فرضیه آیزنبرگر این بود که تاثیر دیدن عکس فرد مورد علاقه درکاهش درد، فقط به تحریک ساده سیستم پاداش در مغز محدود نمی‌شود،‌ فرایندی که اغلب در بین زوج‌های جوانی که در مراحل اولیه ارتباط خود به سر می‌برند دیده می‌شود.

 

یکی از دلایلی که آیزنبرگر در فضیه خود بدان اشاره می‌کند، این است که دیدن تصاویری از موجوداتی مثل مار و عنکبوت، احساس درد را بیشتر می‌کند. ما به طور غریزی برای ترسیدن از این گونه موجودات آماده هستیم، ‌چرا که در طول تاریخ تکامل انسان،‌ باید برای زنده ماندن از آن‌ها فاصله می‌گرفتیم. این نوعی سازگاری است.

 

به اعتقاد آیزنبرگر، افرادی که ما به آن‌ها عشق می‌ورزیم و به آن‌ها دلبستگی داریم، ممکن است درست برعکس موجودات خطرناک،‌ نشانه‌هایی از احساس امنیتی باشند که ما درون خود داریم. در واقع آن‌ها نماد افرادی هستند که در طول تاریخ تکامل بشر،‌ به نجات جان ما کمک کرده‌اند.

 

البته در این مطالعه، مردان بررسی نشده‌اند، ‌اما به گفته آیزنبرگر، هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهیم فکر کنیم واکنش مردان در چنین مطالعه‌ای متفاوت خواهد بود.

 

وی می‌افزاید: ‌«شاید مردم بگویند که زن‌ها احساساتی‌تر از مردان هستند، اما چنین فرایندهایی برای مردان هم درست به اندازه زن‌ها حیاتی است.»


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/15ساعت 6:55 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

چاپ فرستادن به ایمیل

اگر زمین‌شناسانی از سیاره‌ای بیگانه‌، ده‌ها میلیون سال بعد سیاره زمین را بررسی کنند، آیا ردپای واضح و متمایز انسان را در لایه‌های برهم انباشته سنگ و رسوبات زمین تشخیص خواهند داد؟

 

به بیان دیگر به همان سبک و سیاقی که دایناسورها و حقیقت ناپدید شدنشان از صفحه روزگار به نشان‌گذاری و مشخص کردن دوران ژوراسیک و کرتاسه کمک کرد، آیا انسان هوشمند نیز یک دوران زمین شناسی با مختصات و سرگذشت خود را تعریف خواهد کرد؟

 

جالب است بدانید تعداد زیادی از دانشمندان که برخی از آنها در سمپوزیوم یکروزه انجمن زمین‌شناسی بریتانیا در لندن گردهم جمع شده بودند، پاسخ مثبت به این پرسش می‌دهند.

 

گردهمایی صاحب‌‌نظران درباره بازشناسی نقش انسان در سیاره و تعریف دوران زمین‌شناسی دیگری با محوریت بشر، در حالی به میزبانی زمین‌شناسان برگزار می‌شود که حضور دانشمند برجسته‌ای همچون پل کراتزن، فرصت مغتنمی برای طرح این موضوع فراهم کرده است.

 

این برنده نوبل شیمی از چند سال پیش که نام جدیدی برای این دوران زمین‌شناسی پیشنهاد کرده، تحول و تغییر نگرشی اساسی در تفکرات علمی جهان را با نگاهی جدی به تعقیب ردپای انسان بر قامت سیاره یعنی آنجا که پای دوران نوینی از زمین‌شناسی زمین با عنوان انتروپوسن یا عصر انسانی زمین به میان می‌آید، کلید زده است.

 

این دانشمند شیمیدان که منافع جایزه نوبل خود را در افشا کردن نقش فرساینده و تحلیل برنده ترکیبات شیمیایی مصنوع انسان برای لایه ازن محافظتی جو اختصاص داده است، این اصطلاح را اساسا تعبیری قراردادی برای مجموعه تغییراتی می‌داند که با عاملیت انسان شناخته می‌شوند.

 

به اعتقاد وی، این موضوع که عصر بشر، دورانی کوتاه یا بلند خواهد بود، معلوم نیست؛ اما برای نخستین بار در تاریخ 7‌/‌4میلیارد ساله زمین، یک موجود واحد نه‌تنها به حالتی افراطی و از لحاظ ریخت‌شناسی، شیمی و زیست‌شناسی زمین را تغییر داده است، بلکه اکنون نیز بر آنچه وقوع یافته و همچنان بر سر زمین می‌آید، واقف است.

 

دانشمند دیگر این جمع ارل الیس ـ استاد جغرافیا و بوم‌شناسی در دانشگاه مریلند ـ عصر بشر و کنش مالکانه انسان نسبت به زمین را این‌گونه تعبیر می‌کند: «ما زمین را از هم پاشیدیم و تصاحب کردیم».

 

به باور وی، ما نمی‌دانیم در کل دوران انسانی چه اتفاقی قرار است بیفتد. می‌تواند خوب یا حتی بهتر باشد؛ اما لازم است به صورتی متفاوت و جهانی نسبت به تصرف مالکیت سیاره بیندیشیم.

 

در مورد دایناسورها، محتمل‌ترین نظریه آن است که توسط سنگ آسمانی غول‌پیکری که دمای زمین را تا زیر آستانه بقایشان سرد کرده محو و نابود شده‌اند.

 

چنانچه درجه حرارت‌ زمین، 5 یا 6 درجه سانتی‌گراد بالاتر رود (که به قول اقلیم‌شناسان می‌تواند ظرف یک قرن اتفاق بیفتد)‌، سرنوشتی مشابه دایناسورها، انتظار انسان‌ها را می‌کشد؛ اما باید توجه داشت دایناسورها تا قبل از آن که سنگریزه‌ای کیهانی به دوران زندگیشان پایان دهد، بیشتر از 150 میلیون سال حیات داشته‌اند.

 

این واقعیت در حالی است که انسان، تنها سابقه حضوری حدود 200 هزار ساله روی زمین را پشت سر دارد که در مقام مقایسه با دایناسورها، چشم ‌برهم ‌زدنی در زمین‌شناسی به حساب می‌آید.

 

تفاوت کلیدی دیگر بین انقراض دایناسورها و وضعیت آتی انسان‌ها در این است دایناسورها از چیزی که بر سرشان خراب شده، بی‌اطلاع بودند و بالطبع در مرگ و نابودی خودشان نقش و دخالتی نداشتند؛ اما در مقابل، انسان‌ها معماران اصلی تغییرات بیشماری بوده‌اند که برای نظام زمین، تهدیدآمیز به شمار می‌روند.

 

با آن که کراتزن یک دهه قبل، عبارت انتروپوسن را ابداع کرد اکنون و با توجه به اوضاع و احوال سیاره ابتکار عمل این دانشمند در نامگذاری عصر انسانی و دوران انتروپوسن بیش از پیش در اظهارات صاحب‌نظران و اهل فن خودنمایی می‌کند.

 

با این تفاصیل، برخی صاحب‌نظران نیز به نوعی به اغراق و بزرگنمایی در این جریان معتقدند و این موضوعات را ـ در یک سطح و تراز ـ به فضل‌فروشی یا مته به خشخاش گذاشتن نزدیک می‌دانند.

 

به عنوان نمونه‌ای از این واکنش‌ها، پیرامون این موضوع که حضور نوع بشر و نشان‌گذاری زمین‌شناختی آینده، استحقاق بازشناسی توسط کمیسیون بین‌المللی چینه‌شناسی را دارد یا خیر، اختلاف‌نظرهای زیادی میان کارشناسان حوزه زمین‌شناسی در جریان است.

 

در عین حال این مفهوم، ما را به تفکر و تعمق وامی‌دارد که آیا اثر متفاوت و فوق‌العاده بشریت بر سیاره می‌تواند به پیامدهای ناخواسته، نامطلوب و چه‌بسا کنترل‌ناپذیر بینجامد و در صورت مثبت بودن جواب، بشریت باید در قبال آن، چه کاری صورت دهد.

 

برای پاسخ به این سوال ژان زلاسیویچ، استاد دانشگاه لیستر، سرپرستی گروهی از زمین‌شناسان را برای ماموریتی سفارشی برعهده دارد. ماموریت خطیر گروه، طرح پیشنهادی برای این مساله است که دوران انتروپوسن را باید به 150 و اندی قرن ـ شامل عصرها، عهدها، دوران‌ها، مبادی و حوادث تاریخی ـ اضافه کرد که این 6‌/‌3 میلیارد سال واپسین از تاریخ زمین، رسما در دل آن تقسیم شده است.

 

ارائه پیشنهادی برای این مساله در حالی است که برایان لاول، استاد کمبریج و رئیس انجمن زمین‌شناسی بریتانیا نیز بر پیچیدگی و دشواری کار این گروه تاکید می‌کند و معتقد است آنها باید مفاهیم ضمنی این قضیه را با استفاده از معیارها و ضوابط کلاسیک تشخیص دهند؛ چراکه هنوز شواهد کافی برای بازشناسی و تشخیص رسمی یک مرز جدید در سوابق زمین‌شناسی وجود ندارد.

 

به اعتقاد دانشمندان، تغییر تند و ناگهانی ـ در یک مقیاس زمانی زمین‌شناسی ـ که ساخته و پرداخته انسان باشد، بسیار وحشت‌آور خواهد بود. پیش‌بینی و ترسیم چنین تصویر دردناکی از عملکرد انسان بر زمین در حالی است که تصویر معاصر زمین گواهی می‌دهد سوزاندن سوخت‌های فسیلی ترکیب جو را تغییر داده و غلظت دی‌اکسیدکربن را تا سطوحی پوشیده از نظر و ناپیدا حداقل برای 800 هزار سال و چه‌بسا 3 میلیون سال به جلو رانده است.

 

پیامد گرمایش جهانی به خودی خود، تغییرات دیگری را در مقیاس جهانی و سیاره‌ای به جریان انداخته است؛ ذوب کلان و حجیم یخ پوسته (بخش‌هایی از زمین که به طور عادی از یخ و برف پوشیده‌اند) و همچنین اسیدی شدن اقیانوس‌ها ازجمله نمونه‌های شاخص و مطرح تغییرات پیروی گرمایش جهانی به شمار می‌روند.

 

در طول نیم میلیارد سال گذشته، 5 مورد نابودی کامل از این دست وجود داشته است و اکنون در حالی بیشتر دانشمندان متفق‌القول از ورود ما به ششمین مورد آن خبر می‌دهند که نرخ ناپدید شدن گونه‌ها در این انهدام کلی 100 تا 1000 برابر میزانی است که در اصطلاح نرخ زمینه گفته می‌شود. شاخص کلیدی دیگری که در این عرصه مطرح می‌شود و از هم‌اکنون نیز شاهد خودنمایی آن در حد یک پدیده جهانی و معضل زیست‌محیطی آبی هستیم، طغیان گونه‌های مهاجم مهاجر است از طریق مخازن آب تعادل کشتی‌ها، سفرهای هوایی و سایر سفرهای قاچاقی صورت می‌پذیرد.

 

این حادثه سراسری یا به اعتقاد دانشمندان «رویداد همگون شدن جمعی» اتفاقی نادر در سابقه باستان‌شناسی یک میلیون ساله از زمان حاضر به شمار خواهد رفت. این تغییر و دگرگونی سراسری به نحوی خواهد بود که حتی پوسته بیرونی سیاره ـ سنگ کره یا لیتوسفر ـ نیز دچار دگرگونی و تغییر شکل می‌شود.

 

در همین رابطه و در مقام قیاس و تشبیه عملکرد آینده انسان در آنچه تجدید نیمرخ و تغییر شکل زمین عنوان می‌شود، شاید یادآوری تصویری از گذشته نه‌چندان دور که جیمز سیویتسکی ـ استاد دانشگاه کلرادو و از مدعوین این همایش ـ به آن اشاره می‌کند، راهگشا باشد.

 

طبق توصیف جالب وی، ما همچنان مشغول تراشیدن و حجاری سطح زمین هستیم. این گفته درواقع اشاره به 2‌قرن عملیات معدن‌کاری در مقیاس صنعتی، جنگل‌زدایی و کشاورزی دارد. به عنوان نمونه تنها هزاران سدی که از اواسط قرن نوزدهم ساخته شده‌اند، شکل سیستم آبی سیاره زمین را به کلی تغییر داده است.

با این اوصاف، چنین به نظر می‌رسد که برای تایید اعتبار و اثبات مفهوم انتروپوسن یا عصر انسانی زمین، تمامی این‌گونه تغییرات مقارن دامنه تغییر موجود در دوره زمین‌شناختی فعلی ما ـ دوران هولوسین ـ اندازه‌گیری و سنجیده خواهد شد؛ عصری که از حدود 12 هزار سال قبل و به موازات خروج زمین از آخرین عصر یخبندان آغاز شده است.

 

از سویی زمین‌شناسان معتقدند نفوذ و تاثیر انسان بر محیط جهانی باید نظام زمین را ظاهرا و منطقا به جایی آن سوی منحنی تغییرپذیری دوران هولوسین رانده باشد؛ اگر سنجش کلیدی را غلظت دی‌اکسیدکربن در جو (برحسبppm )‌ بدانیم این غلظت، در دامنه 260 تا 285 ppm برای تقریبا 12 هزار سال باقی مانده، اما امروزه این میزان در 390 ppm قرار دارد و به طور قابل ملاحظه‌ای به مقادیر بالاتری طی دهه‌های پیش رو صعود می‌یابد.

 

در این میان، چنانچه شبکه بی‌اندازه پیچیده فعل و انفعالات شیمیایی و زیستی که متحمل بخش اعظم حیات و تداوم و حفظ آن است، به صورتی خطرناک تعادلش برهم بخورد، سیاره ما موازنه نوینی به خود خواهد دید، به نحوی که در گذشته نیز چنین تجربه‌ای را از سر گذرانده است. البته انسان‌ها ممکن است این گذار و تحول را سخت و گران‌تر از گذشته بیابند.

 

چنین زمینی به اعتقاد دانشمندان سیاره‌ای گرم‌تر، توفانی‌تر و با تنوع زیستی کمتر خواهد بود و ما نیز به عنوان موجودیت ساکن در آن نیازمند انعطاف‌پذیری زیادی خواهیم بود.

 

درخصوص توضیح و تعریف دقیق مفهوم دوران انتروپوسن، مساله زمانبندی نیز به عنوان پرسش و محل تردید قضیه مطرح است.

 

برخی پژوهشگران طرفدار تاریخ‌گذاری این عصر با شروع کشاورزی هستند که موعد آن را به حدود 8000 سال پیش ارجاع می‌دهد.

با وجود این، نظر بیشتر صاحب‌نظران بر آن است که چکش این میخ طلایی را در میانه قرن نوزدهم بزنند یعنی زمانی که موتور بخار و به دنبال آن سوخت‌های فسیلی رسما ضربه مهلکی را به سیاره زمین زدند که البته این روند هنوز هم در حال سرعت گرفتن است.

 

شاید یادآوری این نکته خالی از لطف نباشد که تنها 6‌دهه پیش و حوالی سال 1950، این روند سرعت گرفت که از آن با عنوان شتاب بزرگ یاد می‌شود و شاخص‌های کلیدی زیادی را به نمایش گذاشت که روی نمودار، همانند موشکی آماده خیزبرداشتن هستند؛ شاخص‌هایی همچون جمعیت، سدبندی رودخانه‌ها، مصرف آب و کودهای شیمیایی، مصرف کاغذ، گردشگری و وسایل نقلیه از جمله مثال‌های مطرح آن به شمار می‌روند.

 

همین موارد به نوبه خود به افزایش غلظت گازهای گلخانه‌ای، تقلیل ازن، ایجاد سیلاب‌های بزرگ، کاهش منابع شیلات و ماهیگیری، زوال جنگل‌ها و تلفات گونه‌ها دامن زده است. جالب اینجاست تغییر شکل و دگرگونی چشمگیری که تاکنون در زمین شاهد آن بوده‌ایم، عمدتا از ناحیه 20 درصد از جمعیت جهان که در کشورهای توسعه یافته و ثروتمند زندگی می‌کنند، صورت گرفته است.

 

با این اوصاف، برای صاحب‌نظرانی همچون کراتزن که نام انتروپوسن یا عصر انسانی را به مجموعه این تغییر و دگرگونی‌ها اطلاق می‌کنند، جای امیدواری وجود دارد که طرح این عبارت به متمرکز ساختن ذهن و اندیشه بشریت نسبت به چالش‌های پیش روی وی و سیاره کمک کند.

 

به واقع همان گونه که این دانشمند در همایش لندن خاطرنشان کرد، این تعبیر قراردادی، می‌تواند به عنوان یک تغییر الگویی تمام‌عیار در تفکر علمی جهان مطرح شود؛ البته این مهم پیش از آن که به طور رسمی پذیرفته شود، احتمالا 20 سال دیگر زمان خواهد برد.


نوشته شده در جمعه 90/3/20ساعت 9:22 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

قرن‌هاست که ما از سیستم دوازده‌تایی برای سنجش زمان استفاده می‌کنیم. اما آیا زمان آن فرا نرسیده که این سیستم را کنار بگذاریم و از سیستم منطقی‌تری برای خرد کردن زمان استفاده کنیم؟

 

هر هفته 7 روز دارد، زیرا بابلیان باستان هر روز را به یکی از سیارات شناخته شده آن زمان اختصاص داده بودند. هر روز و هر شب 12 ساعت دارد که از نظر بابلی‌ها هر ساعت به یکی از نشانه‌های دایرةالبروج اختصاص داشت.

 

همچنین هر ساعت 60 دقیقه دارد، زیرا بابلی‌ها تصور می‌کردند که 60 عدد خوش‌یمنی است. مطمئنا ما می‌توانیم بهتر از آنها عمل کنیم. حال که ما واحد پولی را به مضارب ده خرد کرده‌ایم، چرا نتوانیم زمان را این طورخرد کنیم؟

 

بیائید روز را به 10 ساعت تقسیم کنیم، طوری‌که هر ساعت 100 دقیقه و هر دقیقه 100 ثانیه داشته باشد. اگر این کار را انجام دهیم، محاسبه این‌که چه مقدار زمان در دست داریم به مراتب ساده‌تر می‌شود. از آن‌جایی‌که ما 10 انگشت داریم، سیستم ده‌دهی حتی از نظر طبیعی نیز منطقی‌تر به نظر می‌رسد.

 

به گزارش نیوساینتیست، چینی‌ها در هزاران سال قبل از سیستم ده‌دهی استفاده می‌کردند. اما وقتی اخترشناسان مسیحی سیستم دوازده‌تایی اروپایی را برای آنها به ارمغان آوردند، چینی‌ها نیز استفاده از سیستم ده‌دهی را کنار گذاشتند. سیستم زمانی ده‌دهی برای مدت کوتاهی پس از انقلاب 1789 فرانسه مجددا رواج یافت.

 

ریاضی‌دان فرانسوی، پیر سیمون لاپلاس ساعتی داشت که زمان را در سیستم ده‌دهی نشان می‌داد و حتی کتاب مشهور خود، «رساله‌ای بر مکانیک سماوی» را با استفاده از سیستم زمانی ده‌دهی نوشت.

 

تلاش‌های تاریخی برای معرفی مجدد زمان ده‌دهی، به طور عمده به دلایل اقتصادی شکست خورده است. ملل قدرتمند که به تجارت و حمل کالا با کشتی وابسته بودند، از سیستم‌های ناوبری -مسافت‌سنج، زاویه‌یاب، نقشه‌ها و جداول- استفاده می‌کردند که بر اساس سیستم بابلی کار می‌کرد. اما امروزه با استفاده از جی‌پی‌اس، این مانع بزرگ از سر راه برداشته شده است.

 

جی‌پی‌اس از واحدهای زمانی اتمی استفاده می‌کند. این واحد زمانی بر اساس فرکانس تشعشع ساطع شده از سزیم 133، تحت یک انتقال اتمی خاص تعریف می‌شود. زمان ده‌دهی را می‌توان به راحتی و با استفاده از روش مشابهی تعریف کرد.

 

پیتر ویبرلی از آزمایشگاه فیزیک ملی انگلستان در تدینگتون می‌گوید: «اگر ما امروز از صفر شروع کنیم، کماکان ثانیه را بر اساس نوعی انتقال اتمی تعریف خواهیم کرد. این روش بسیار پایدارتر از هر روش دیگری است که ما می‌توانیم داشته باشیم.»

 

با تمام این اوصاف، حتی بابلی‌های باستان نیز این اشتباه احمقانه را مرتکب نشدند که یک هفته را ده روز در نظر بگیرند. همین حالا با هفته‌های هفت روزه، فکر نمی‌کنید که تعطیلات آخر هفته خیلی از هم فاصله دارند؟!


نوشته شده در یکشنبه 90/1/21ساعت 10:50 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak