دانلود و نقد کتاب
امروز وقتی دلتنگ لحظه های نبودنت ، بودم نمی دانی... چه می دانی که انسان بودن و ماندن چه دشواراست چه رنجی می کشد ان کس که انسان است در این دنیای بی سامان که ادمها عصا از کور می دزدند -در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم.
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست ادامه مطلب...
وقتی لبریز شده بودیم از نبودنهای بی دلیل این روزها
تمام هستیت را درون سه نقطه های همیشگی ات جای دادی و به سویم نشانه رفتی
بی آنکه بدانیادامه مطلب...
من خوش باور ساه محبت جستجو کردم.
-خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟
-من در پاسخش گفتم: "اگر وقت دارید"
-خدا خندید :
-وقت من بی نهایت است....
-در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟
-پرسیدم : چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟
-خدا پاسخ داد: کودکیشان.
-اینکه از کودکی شان خسته می شوند’
-عجله دارند که بزرگ شوند’
-و بعد دوباره پس از مدت ها ’ آرزو می کنند که کودک باشند.
-...اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند
-و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.
-اینکه با اضطراب به آینده می نگرند
-و حال را فراموش می کنند
-و بنابراین نه در حال’ زندگی می کنند و نه در آینده
-اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند’
-و به گونه ای می میرند که گویی هر گز زندگی نکرده اند.
-دستهای خدا دستانم را گرفت
- برای مدتی سکوت کردیم
-و من دوباره پرسیدم:
-به عنوان یک پدر ’
-می خواهی کدام درس های زندگی را
-بندگانت بیاموزند؟
-او گفت : " بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد’
-همه ی کاری که انها می توانند بکنند این است که
-اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.
-بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند ’
-بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم’ ایجاد کنیم
-اما سالها طول می کشد تا آن زخمها را التیام بخشیم.
-بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد ’
-کسی است که به کمترین ها نیاز دارد.
-بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند ’
-فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند
-بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند ’
-و آن را متفاوت ببینند.
-بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند ’
-بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند.
-من با خضوع گفتم :
-از شما به خاطر این گفتگو متشکرم.
-آیا چیزی هست که دوست دارید بندگانتان بدانند؟
-خداوند لبخند زد و گفت:
-فقط اینکه بدانند من اینجا هستم" همیشه
Design By : Pichak