دانلود و نقد کتاب
هرگز تو را فرموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری خداحافظ، برو بانو، برو که وقت پروازه شب چو در بستم و مست از می نابش کردم اگر دستی کسی سوی من آرد گریزم از وی و دستش نگیرم به چشمم بنگرد گر چشم شوخی سیاه و دلکش و مستش نگیرم به رویم گر لبی شیرین بخندد به خود گویم که : این دام فریب است خدایا حال من دانی که داند ؟ نگون بختی که در شهری غریب است گهی عقل اید و رندانه گوید که : با آن سرکشی ها رام گشتی گذشت زندگی درمان خامی ست متین و پخته و آرام گشتی ز خود پرسم به زاری گاه و بی گاه که : از این پختگی حاصل چه دارم ؟ به جز نفرت به جز سردی به جز یأس ز یاران عاقبت در دل چه دارم ؟ مرا بهتر نبود آن زندگانی که هر شب به امیدی دل ببندم ؟ سحرگه با دو چشم گریه آلود بر آن رؤیای بی حاصل بخندم ؟ مرا بهتر نبود آن زندگانی که هر کس خنده زد گویم صفا داشت ؟ مرا بهتر نبود آن زندگانی که هر کس یار شد گویم وفا داشت ؟ مرا آن سادگی ها ، چون ز کف رفت ؟ کجا شد آن دل خوش باور من ؟ چه شد آن اشک ها کز جور یاران فرو می ریخت ، از چشم تر من ؟ چه شد آن دل تپیدن های بیگاه ز شوق خنده یی ، حرفی ، نگاهی ... ؟ چرا دیگر مرا آشفتگی نیست ز تاب گردش چشم سیاهی ؟ خداوندا شبی همراز من گفت که : نیک و بد در این دنیا قیاسی ست دلم خون شد ز بی دردی خدایا چو می نالم ، مگو از ناسپاسی ست اگر دردی در این دنیا نباشد کسی را لذت شادی عیان نیست چه حاصل دارم از این زندگانی که گر غم نیست شادی هم در آن نیست
و هرگز از تو رنجور نخواهم شد
چرا که تو را دوست دارم
دیوانه وار عاشقت شدم
چرا که مهربانی را در وجودت دیدم
با معصومیتت وجودم را دگرگون ساختی
و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم
نه تو عشق من را فراموش می کنی
و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود
سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است
و اگر با چشمان مهربانت اشاره ای کنی فرسنگها راه خواهم پیمود
چرا که شب عشق بسیار طولانی است
و قلبم در آرزوی تو می سوزد
آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی
خورشید وجودت پنهان می گردد
و ابرهای غم و اندوه مرا در بر می گیرند
و به دنیای غریبی می برند
همیشه در قلبم حضور داری
و عشقت زندگی ام را گل باران کرده است
تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز به دنبالت طی کرده ام
همیشه به انتظار بازگشتت خواهم ماند
برو که دیدن اشکات، منو به گریه می ندازه
نگا کن، آخر راهم، نگا کن آخر جاده ست
نمی شه بعد تو بوسید، نمی شه بعد تو دل بست
منو تنها بذار، اینجا، تو این روزای بی لبخند
که باید بی تو پرپر شد، که باید از نگات دل کَند
حلالم کن اگه میری، اگه دوری اگه دورم!
اگه تو گریه می خندم، حلالم کن، که مجبورم
نگو عادت کنم، بانو، که می دونی نمیتونم!
که می دونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم!
فدای عطر آغوشت، برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره، منَم به گریه میندازه
برو بانو، خداحافظ! برو، تو گریه حلالم کن!
خداحافظ، برو اما، حلالم کن، حلالم کن!
قلبى سوزان.
من در احساساتم میمیرم.
دنیای من در خیال است.
من در رویاهایم زندگی می کنم بلى در رویاهایم . . .
تو در قلب من هستى
تو در وجود منى
هر جا که بروم
جلوه گرش خواهم بود و خواهم کرد.
تورا بى پایان دوست دارم
و تا همیشه نگه خواهم داشت حضور سبزت را اى عزیزترینم.
همواره در کنارت خواهم ماند . . .
مثل بهشت است دیدن چشمهای جادویى تو.
بهشت چشمانت مرا به اوج آسمان مى برد.
من عاشق تو هستم
بهترینم
عزیزترینم
نازنینم
مراقب خودت باش . . .
وقتى که لبخندت را میبینم دیوانه وار خوشحال مى شوم.
من صدای قلبت را مى شنوم . . .
من گلها را حس مى کنم
من بارش را حس مى کنم اما . . .
تنها با وجود پاک تو بهترینم . . . !
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا ؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم !
منزل مردم بیگانه چو شد خانه ی چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد !
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم !
دل که خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد
بر سر آتش جور تو کبابش کردم !
زندگی کردن من مردن تدریجی بود !
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
Design By : Pichak |