پيامهاي ارسالي
+
خدايا ...............
دلم مرهمي مي خواهد از جنس خودت ،
نزديک ...
بي خطـــــر ...
بخشنده ...
بي منّت ... !
@};-
اويس.
94/3/24
سارا زيبايي
خدايا مرا ببخش بخاطر تمام درهايي که کوبيدم و خانه تو نبود...
سارا زيبايي
دلم گرم است به مهرباني خدايـــــي،
كه سالهاست در دل خـــــــاك،
گندم و گل مي كـــــــــارد،
تا زنده بمانيم و عاشــــــــــــــــق . . . !
سارا زيبايي
خدايـــــــــــــــــــــ ـــــــا
ايوب را بفرست
تا برايش از صبر بگويـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــم...
سارا زيبايي
خدايا اي اولين واخرين مهرباني/
دستهايم را در اسکله ي تاريک ترس تنها مگذار/
ومرا که ارزومند گفتگو با توام/
در سحر گاهان نياز بي کلمه رها مکن...
+
چهار نفر بودند بنامهاي همه كس، يك كس،هر كس و هيچ كس يك كارمهم وجود داشت كه ميبايست انجام مي شد و از همه كس خواسته شد آن را انجام دهد . همه كس ميدونست كه يك كسي آن را انجام خواهد داد . هر كسي ميتوانست آن را انجام دهد، اما هيچ كس آن را انجام نداد .
غزل صداقت
93/6/3
يك كسي از اين موضوع عصباني شد، به خاطر اينكه اين وظيفه همه كس بود . همه كس فكر ميكرد هر كسي نميتواند آن را انجام دهد، اما هيچ كس نفهميد كه هر كسي آن را انجام نخواهد داد . سرانجام اين شد كه همه كس يك كسي را براي كاري كه هر كسي نمي توانست انجام دهد و هيچ كس انجام نداد، سرزنش كرد !!!!!!!!
سارا زيبايي
92/7/22
+
با تمام وجود گناه کردم و در تکرار آن اصرار!
اما نه نعمتش را از من گرفت، نه گناهانم را فاش کرد!
اگر اطاعتش را کنم چه ميکند؟
سارا زيبايي
92/3/27
سارا زيبايي
92/3/4
+
تو به من خنديدي
و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه ي همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتي و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
مي دهد آزارم
و من انديشه کنان
غرق اين پندارم
که چرا خانه ي کوچک ما
سيب نداشت ...
"حميد مصدق"
سارا زيبايي
92/1/21
من به تو خنديد م چون ک مي دانستم تو به چه دلهره از باغچه ي همسايه سيب را دزديدي
پدر م از پي تو تند دويد و نمي دانستي باغبان باغچه پدر پير من است
من به تو خنديدم تا که با خند ه ي خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليک لرزه انداخت به دستان من و سيب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت : برو ! چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه ي تلخ تو را
ومن رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حيرت و بغض نگاه تو تکرار کنان ميدهد آزارم
و من انديشه کنان غرق اين پندارم که چه مي شداگر باغچه ي کوچک خانه ي ما سيب نداشت ...
حالا شعرش كه معلومه محشره ولي خداييش اين عكس سيبي كه گذاشتي داره منو مدهوش ميكنه!!!من سييييب ميييييخوام!!!
+
پلک جهان مي پريد . . .
دلش گواهي ميداد ،
اتفاقي مي افتد . . .
اتفاقي مي افتد . . .
و ...
فرشته اي از آسمان فرود آمد...
فاطمه جونم ( فاطمهbaby)تولدت مبارک ... اميدوارم که به همه آرزوهات برسييي دوست گلـــــــــم :)
نگهبان♫♥
91/12/16
+
از چه لرزيدي زمين؟؟؟!!!
به کدام گناه صورت مادر اشک شد و
صورت کودک تباه؟؟؟!!!!
وزن بي پناهيشان آنقدر زياد بود که تاب نياوردي؟؟؟؟؟
از چه لرزيدي... ؟؟
از غم ِ تو
تن ِ من لرزيد ،
از غم ِ زمين
يک شهر ..
يک ديــار...
*هور*
91/9/2
مگـــر بيتو ميشود زمزمـــه ارس شنيــــــد
مگـــر بيتو ميشود به معنـــاي وطـــن رسيــــــد
آنـــکه دلش ميزند نبـــض جـدايــــــي در بـــاد
با او سخـــن ميگويـــم تا نگــــــه دارد به يــــــاد
آذرآبـــادگان من، جـــان جانان مـــن است
...
قيمــــــت خـــون ارس، رگ ايــــــران مـــن است
نقش کردم رخ زيباي تو بر خانه دل
خانه ويران شد و آن نقش به ديوار بماند
آن که دائم هوس سوختن ما مي کرد
کاش مي آمد و از دور تماشا مي کرد ...
+
سلام دوستان ... امروز که اومدم پيامرسان انتظار داشتم همه دوستام رو سوگوار اين غم بزرگ ببينم،همونطوري که در هر مناسبت و هر عزاداري از ائمه گرفته تا شهيدان و ... دوستام رو غمگين و عزادار مي بينم ... اما امروز ... !براي همه عزيزاني که سالها پيش از کنارمون رفتن روز ها عزداري مي کنيم و هر خنده اي رو بر خودمون حرام مي کنيم اما با هم وطنانمون که به تازگي داغ دار شدن همدردي نمي کنيم ...
كيمياي ناب
91/5/25
پيام هاي همدردي کم بود .... اين غم،غم کوچيکي نيست .... 100 ها خونواده الان عزدار هستن،کمترين کاري که مي تونيم بکنيم همدرديه ... ما همه ايراني هستيم،آذري و فارس و ... نداريم ... همه از يک وطنيم ،از يک خاکيم !! هم وطنامون رو فراموش نکنيم ....
+
امشب تمام آينه ها را صدا کنيد. . .
گاه اجابت است رو به سوي خداکنيد. . .
اي دوستان آبرودار در نزد حق،
درنيمه شب قدرمرا هم دعا کنيد....
سارا زيبايي
91/5/22
دعايت مي کنم روزي بفهمي با خدا،
تنها به قدر يک رگ گردن و حتي کمتر از آن فاصله داري . . .
و هنگامي که ابري ، آسمان را با زمين پيوند خواهد داد
مپوشاني تنت را از نوازش هاي باراني
. . . .
دعايت مي کنم روزي بفهمي،
گرچه دوري از خدا ، اما خدايت با تو نزديک است . . .