دانلود و نقد کتاب
مقایسهی آثار زنان شاعر و شاعران مرد معاصر، در فکر و محتوا مقایسهی آثار زنان شاعر و شاعران مرد معاصر، در فکر و محتوا
شبنمسادات کشفی
مقدمه:
ادبیات فارسی حضور زنان را چگونه در خود پذیرفته است؟ زنان چه فعالیت و تأثیری در ادب پارسی داشتهاند؟ و بالاخره تأثیر زنان در پایهگذاری، پیشرفت و تحولات شعر فارسی، این مهمترین جلوهی ادبی زبان فارسی، چگونه بوده است؟
با یک دید کلی بعد از ناصرالدین شاه قاجار بروز تحولاتی چشمگیر در موقعیت و عملکرد زنان ایران پدید آمد به صورتی که هماکنون زن ایرانی امتیازات چشمگیری به دست آورده و از اعتبار و موقعیتی بسیار ممتازتر از گذشته برخوردار گردیده است و تقریبن همدوش و همراه مرد ایرانی در مراکز علمی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، سیاسی و گاه نظامی حضوری فعال دارد. دخالت زنان و تأثیر آنان در آراستن صحنهها و ایجاد حوادث داستانهای عامیانه در قرون و اعصار مختلف به یک پایه نیست. در روزگاری که زنان در کارهای اجتماعی شرکت میجستند و در زندگی روزمره دخالتی قوی و فعالانه داشتند، طبعن در داستانها اهمیت بیشتری مییافتند. در هر عصری که زنان به پشت پردهی انزوا رانده میشدند و از دخالت در امور اجتماعی باز میماندند و میمانند، از اهمیت و تأثیر آنها کاسته میشد و میشود. زنان در حوزهی داستاننویسی حضور چشمگیری نداشتهاند مگر در زمان معاصر، بنابراین تأثیر اصلی و بزرگ زنان در ادبیات قدیمتر بیشتر در عرصهی شعر بوده است.
در این مقاله با بررسی شعر زنان (پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده) که هر کدام تقریبن به دورهای از تحولات اجتماعی ایران تعلق دارند، به وجوه افتراق و اشتراک آنها با شعر مردان معاصرشان (محمدتقی بهار، سهراب سپهری، علی موسویگرمارودی) پرداخته و از بررسی این مقایسه به سطح فکری شعر شاعران مرد میپردازیم. به عبارتی به تفاوت شعر زن با شعر مرد، که آیا احساسات خاصی مثلن احساسات ملیگرایانه، مذهبی، اعتقادی و... دارد. خوشبین است یا بدبین، تلقی او نسبت به مسائلی از قبیل مرگ، زندگی، عشق، صلح و جنگ... چگونه است؟ آیا اثر او درونگرا و ذهنی است یا برونگرا و عینی، با بیرون و سطح پدیدهها تماس دارد یا به درون و عمق پرداخته است؟ فردگرا است یا عشقگرا یا...
وجه تمایز تصویری و عاطفی شعر زنان با مردان:
چه جنبهها و ابعادی شعر زنان را از شعر مردان جدا میسازد و آیا این ابعاد در شعر شاعر زن فارسی در تمام دورهها دیده میشود یا خیر؟ حقیقت مطلب این است که در موضوعاتی از قبیل وصف، مدح، پند و اندرز شباهتهای زیادی بین شاعران زن با شاعران مرد دیده میشود؛ این شباهت ممکن است به خاطر تقلیدی بودن شعر زنان و یا اصلن به خاطر ویژگی و خصوصیات خود این موضوعات باشد که تصویر و زبان و لحن و عاطفهی مشابهی را میطلبد. در این نوع اشعار شاید بتوان گفت «مهمترین عامل شناخت شعر زنانه از شعر مردانه را باید در نحوهی اندیشه و نگرش جستجو کرد» نه «تصاویر و زبان حتا اگر زبان صد در صد مردانه باشد.» غیر از نحوهی تفکر، به نظر میرسد تنها حوزهای که میتوان در آن شعر زنانه را از شعر مردانه تشخیص داد حوزهی غزل و اشعار عاشقانه است؛ زیرا اینجاست که احساسات و عواطف در حیطهی شخصی جلوه میکند و میتوان جنس گویندهی آن را تعیین کرد. چنان به نظر میرسد که زن از بین رشتههای مختلف ادبی فقط در قسمتهای مکاتبه، غزلسرایی و رماننویسی توانسته است به کمال هنرنمایی کند و در قسمت درامنویسی، انتقاد ادبی، مقالهنویسی و سرودن اشعار رزمی و هجایی ابدن نام مهمی از خود باقی نگذاشته است. زیرا همین صور ادبی هستند که احساسات شخصی انسان را نمایان میسازند و قسمت عمدهی زندگانی زن هم آمیخته به عشق و نتیجهی احساسات است.
اما آیا عواطف مخصوص زنان در شعر فارسی انعکاس روشنی دارد؟ برای پاسخگویی به این سؤال بهتر است ابتدا به معنای عاطفه نظری بیفکنیم؛ منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد. نمیتوان به یقین پذیرفت که امکان آن باشد که هنرمندی حالتی عاطفی را به خوانندهی خویش منتقل کند؛ بی آن که خود آن حالت را در جان خویش احساس کرده باشد. به استناد به همین موضوع مطلب را پی میگیریم و در بخشهای بعدی به اجمال تفاوتهای شعری زن و مرد را بیان خواهیم کرد.
پروین اعتصامی [?]:
از آن جا که تاریخچهی زندگی پروین در این مقاله نمیگنجد لذا روند اصلی موضوعی را که همان محتوا و بنمایهی اشعار او از لحاظ فکری است دنبال میکنیم.
پروین در قطعات خود، مهر مادری و لطافت روح خویش را از زبان طیور، از زبان مادران فقیر، از زبان بیچارگان بیان میکند. گاه مادری دلسوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگی با ملای روم و عطار و جامی قابل قیاس است. او بیشتر نگران وظایف مادری است و وقتی از اندیشهها خسته میشود، به یاد لطف خدا میافتد و قطعهی لطف حق را مردانه میسراید و خواننده را با حقایق و افکاری بالاتر آشنا میسازد، و در همان حال نیز از وظیفهی مادریاش دست برنمیدارد و باز هم مادری است نگران نفس. اهریمن را که روح آریایی با آن کینه دارد، همه جا در کمین جان پاک آدمی میداند، و تشکیل خانوادهی مهربان و سعادت آرام و بیسر و صدا را نتیجهی حیات میپندارد.
دکتر یوسفی مینویسد: «شعر پروین از لحاظ فکر و معنی بسیار پخته و متین است، گویی اندیشهگری توانا حاصل تأمل و تفکرات خود را دربارهی انسان و جنبههای گوناگون زندگی و نکات اخلاقی و اجتماعی به قلم آورده. بیگمان او در این باب از سرچشمهی افکار پیشینیان نیز بهرهمند شده است اما نه آن که سخنش رنگ تقلید و تکرار پذیرفته باشد بلکه در اندیشه و طرز بیان از اصالت برخوردار است.» [?]
پروین زنی مطیع و فرمانبردار و عفیف و پاک و صمیمی است، ولی در عین حال سخت دربند دوگانگی خیر و شر، قوی و ضعیف، غنی و فقیر و پادشاه و گداست. تخیلش از طریق زبان اشیاء و حیوانات کار میکند. ولی هرگز به در هم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها، توجهی ندارد. شعرش هیجانانگیز، پرشور و حال، اعجابانگیز و تکاندهنده نیست. [?]
یکی از بارزترین ویژگیهای اشعار دیوان او این است که در آنها خبری از مسائل عیاشی و عاشقانه نیست که شعر فارسی سرشار از آن است، او بیشتر به این مسائل پرداخته که به هممیهنان خود یاد بدهد تا به چه صورت یک زندگی پاک و عاقلانه و سعادتمند را دنبال کنند. اشعار او بیشتر تعلیمی است. [?]
مدار اندیشهی پروین بر کار و کوشش، مذهب، رنج و غم مردم میچرخد هر چند که به اقتضای روح لطیف و خواهرانهای که داشته و چه به اقتضای زمان، به سیاست و مسائل جاری آن نپرداخته است و قلمرو شعری او به مکان زمان و حوادث خاصی محدود نیست.
پروین در اشعارش چند باری بیشتر به عشق اشاره نکرده، لکن نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون درس میدادند. عشقی که جور یار و زردی رخسار و... نبود. منظور شاعر عشق الهی و به دور از عشقهای مادی است، به همین سبب در هیچ کجای آن، شعری نمیبینیم که مصاحبت مردی در آن آرزو شده باشد و این آرزوها برای پرنده و چرندهی این دفتر هم مفهومی ندارد.
«کتاب عشق را جز یک ورق نیست
در آن هم، نکتهای جز نام حق نیست»
مقامی که پروین برای زن قائل است، و آن را بارها در اشعارش مطرح میکند، خیلی بالاتر از مقامی است که مدعیان تجدد برای زن مسلمان ایرانی در نظر داشته و پیشنهاد و تحمیل کردهاند، زن شعر پروین چون خود او موجودی قدسی، سازنده، مستحق و قادر به دانا شدن و آفرینش نیکیها و پروردن فرزندان برومند است. وی حقوق زن و مرد را یکسان میداند در حالی که اکثر شاعران مرد این حق را یکسان ندانستهاند.
«چه زن، چه مرد کسی شد بزرگ و کامروا
که داشت میوهای از باغ علم، در دامان»
و یا در قطعهی «نهال آرزو» تفاوت میان زن و مرد را در دانستن میداند:
«به هر که دختر بداند قدر علم آموختن
تا نگوید کس، پسر هشیار و دختر کودن است»
لذا خلاصهی موضوع تمام قصاید پروین با توجه به دستهبندی محتوا به صورت زیر ارائه میشود:
?) خلاصهی موضوع تمام قصاید پروین پند و اندرزهای اخلاقی، اعراض از دنیا، هوشیاری در مقابل فریبکاری جهان، زودگذر بودن عمر، نکوهش تن و در مقابل آن تجلیل از روح و روان و عقل و فضل و هنر است و در همهی اینها پروین مانند حکیمی پیر و باتجربه با خوانندهی اشعار خود گفتگو میکند.
?) در قسمت قطعات تمثیلی هم پیام پروین به این صورت است: داشتن قدرت شناخت ارزشها، یکرنگی با دیگران و دوری از نفاق و بدگویی نسبت به دیگران، کمک به بیچارگان و دوری از دنیا و انتقاد از ظلم.
?) در قسمت مثنویها هم این پیامها به چشم میخورد: رعایت حقوق دیگران و کمک به ناتوان، وقتشناسی، و تجلیل از علم و هنر.
?) در تنها غزل دیوان نیز با این که دارای مضمونی اجتماعی است، بلافاصله بعد از چند بیت به مطالبی چون پند و اندرز و یا کشتن و درو برخورد میکنیم.
بهتدریج در اشعار پروین، آثار مناشقات اجتماعی و عدم هماهنگی بین ثروت و فقر به چشم میخورد. از مسائل قابل توجه در مورد اشعار پروین این است که مضامین عاشقانه در اشعار نمودی آنچنانی ندارد و اگر از یک غزل (آن هم در بیت ابتدا) و نیز ابیات آغازین و گذرای ? تا ? قطعه بگذریم که اشارتی گذرا به مسائل عاشقانه دارد دیگر هیچ نشانی از این موضوع در شعر پروین دیده نمیشود.
قضاوت دربارهی این که آیا عواطف عمیق زنانهپرورش در اشعارش منعکس شده است یا خیر، مشکل است؛ زیرا اگر هر عنصر کلامی را ملاک انعکاس عواطف شاعر در شعرش بدانیم باید اذعان کنیم بسیاری از عناصر کلامی که نشانگر روح زنانگی یک شاعر باشند، از قبیل: نخ، سوزن، ماش، عدس و... در شعر پروین وارد شده است، از طرف دیگر بعضی نشانههای معنایی هم دیده میشود که نشانگر روح زنانه و عاطفهی مادرانهی اوست نظیر درد و اندوههایی که از زبان دختران یتیم بیان میدارد و یا صحنههای گفتگو و مراقبتی که از حیوان به عنوان مادر به نمایش میگذارد. اما اگر تمام جنبههای عاطفی انسان را ملاک قرار دهیم باید بگوییم در انعکاس عواطف خود ناتوان است و عاطفهی عمیق زنانهی شاعر در شعرش منعکس نشده است، فقط به صورت غیرشخصی عاطفهی مادری، آن هم در هیأت دیگران و گذرا، دیده میشود، عاطفهای که هیچگاه خود شاعر آن را تجربه نکرد.
دایرهی لغات اشعار پروین متوسط است و در دیوان او به لغات تکراری، به کرات برمیخوریم. اما باید بدانیم که این تکرار حاکی از نظام خاص فکری اوست.
پروین و بهار [?]:
اگر بخواهیم قیاسی داشته باشیم به شاعران مرد زمان پروین، ملکالشعرای بهار بهترین انتخاب است.
شعر ملکالشعرا در عین دوری از هرگونه تکلف و تصنع زیباست و در عین زیبایی رسا و روان فصیح، معانی تازه و تشبیهات بدیع و توصیفات عالی و تمام، با استعمال الفاظ اصیل و فصیح و ترکیبات صحیح از مختصات شعری اوست. شعر بهار بیان و قالب شعر گذشتگان را دارد [?]، اما در معنی و لفظ او نوآوریهای ارزندهیی هست که روشنبینی او را در مسائل سیاسی و اجتماعی مینماید. به قالب نو گرایشی محدود یافت و گاه شعر خود را با پیکرهی چهارپارههای امروز پدید آورده است.
شعر او را از نظر موضوع میتوان به سیاسی و انقلابی و اجتماعی و انتقادی و ادبیات شورانگیز عاشقانه تقسیم کرد. با این دستهبندی به چنین عناوینی میرسیم:
? ـ منقبت پیامبر (ص) و ائمهی اطهار:
اشعار زیادی از ملکالشعرا به این امر اختصاص داده شده است [?]، اما در دیوان پروین از اینگونه اشعار مذهبی خبری نیست.
«زهرا آن اختر سپهر رسالت
کاو را فرمانبرند ثابت و سیار
فاطمه فرخنده ماه یازده سرور
آن به دو گیتی پدرش سید و سالار»
? ـ پند و اندرز به پادشاهان و حکام وقت:
در ترکیببند آئینهی عبرت به یکی از این نمونههای بسیار مهم و جالب، توجه کرده است. پروین نیز چون بهار عمل کرده با این تفاوت که او به صورت تمثیل و حکایت، پادشاهان را به باد انتقاد میگیرد و یا پند و اندرز میدهد.
? ـ توصیف فصلهای سال:
توصیف فصلهای سال و جلوههای گوناگون طبیعت، یکی دیگر از موضوعهای مکرر در دیوان بهار است، اما در دیوان پروین به توصیف فصلها و طبیعت کم پرداخته شده است. قدرت خارقالعادهی پروین در شرح عواطف قلب و عوالم معنا است و هر جا که به وصف منظرهای طبیعی پرداخته ضعف تخیل و فقد دید زیباشناسی خود را آشکار کرده است.
? ـ شعرهای سیاسی و انقلابی:
از موضوعات مهم دیگر دیوان بهار است، اما پروین که ?? سال دوران خلاقیت شاعرانهی او دقیقن همان بیست سال فرمانروایی رضاشاه بود که در طی آن حق آزادی سخن پایمال گشت، لذا جبرن از صحنهی سیاست و اجتماع کشور بر کنار گشته است. هر چند که از طرفی خود زنان تمایلی به بیان مسائل سیاسی نداشتند، از طرف دیگر نیز محیط اجتماعی ایران برای شکوفایی استعداد زنی جوان مانند پروین که با تربیتی سنتی بزرگ شده بود چندان سازگاری نداشت.
? ـ شعرهای عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زیاد است، اکثر غزلها و تغزلهای او رنگ و بویی اینچنین دارد، اما در دیوان پروین یک غزل و چند غزلگونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار «چون غزلسازی ملایم طبع پروین نبوده آن پنج شش غزل را باید قصاید کوتاه خواند.»
? ـ مفاخره:
اکثر شاعران از قدیم تا امروز گاهی با دواعی و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبیراتی ستودهاند که گاهی بهجا و در خور پایگاه بلندشان در سخن است و گاهی نیز به لاف و گزاف مدعیان کممقدار نزدیکتر. پروین فقط در یک قطعهی شعری که برای سنگ مزار خود ساخته، یعنی میخواسته پس از مرگش دیده شود، خود را «اختر چرخ ادب» نامیده است. اما بهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و اندیشهی خویش را میستاید (البته ناگفته نماند هر جا از عظمت مقام و شهرت جهانگیر خویش یاد میکند در حقیقت به مقابه با سعادت، غمازان و حسد حاسدان برمیخیزد.)
«ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا
منام که شعر ز من یافته است قدر و بها»
فروغ فرخزاد [?]:
فروغ فرخزاد در سه کتاب اولش (اسیر، دیوار، عصیان)، بیشتر هوسهای زنانه را به نظم میکشید، ولی با «تولدی دیگر» به سوی ایجاد تصاویر زنانه از زندگی خصوصی و اوضاع محیط خود گرائیده است. «دیوار» دومین اثر وی وضعی را میرساند که شخص میخواهد تمام محدودیتهای سنتی را درهم شکند. چرا که خود را در دنیایی از خود بیگانه درمییابد که دور و برش را دیواری حصار کرده است. در سومین اثرش «عصیان» سادهترین و عمیقترین مضمون کشفشده هویت انسانی هویت شیطانی را و مسألهی بنیادی فلسفی جبر و اختیار را عرضه کرده است.
نوع نوشتههای فروغ و بسامد برخی واژهها و کاربرد آن در دید اول، هر مخاطبی را بر آن میدارد این احتمال را بدهد که شاعر این قطعات زن است، زنی که در چهار دیوار اسارت خانگی در برابر سنتها و اخلاقیات معمول خانوادگی میایستد و با جسارتی که خاص اوست، تنها احساسات و تمایلات غریزی خود را برملا میسازد که میتوان گفت هم از نظر تصویر و هم از لحاظ فکر و محتوا، خاص اوست.
فکر و محتوا در سه کتاب اول از چهارچوب «من» زنی که درگیر با مسائل سطحی و ظاهری و پیش پا افتاده است فراتر نمیرود. او به هیچ مسألهای عمیقن نگاه نمیکند و نمیاندیشد. او چون گزارشگر پرشتابی میماند که عواطف و احساسات ابتدایی خویش را به سرعت و به راحتی منعکس میکند و در ابراز این احساسات سطحی، بیپرده و بیپروا سخن میراند، مثلن در شعر «شب هوس» از دفتر شعر «اسیر» میخوانیم:
«سرشار / از تمامی خود سرشار / میخواهمش که بفشردم بر خویش / بر خویش بفشرد من شیدا را / بر هستیام بپیچد، پیچد سخت / آن بازوان گرم و توانا را / در لابهلای گردن و موهایم / گردش کند نسیم نفسهایش / چون شعلههای سرکش بازیگر / در گیردم به همهمه درگیرد / خاکسترم بماند در بستر / در بوسههای پر شررش جویم / لذت آتشین هوسها را / ...»
شاید سادگی شعر فروغ، از این سرچشمه میگیرد که بین تجربیات روزمرهی زندگی و چیزی که او به صورت شعر درمیآورد فاصلهای وجود ندارد.
بیان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق و سختیهای عشق، اشعاری خطاب به پسر یا شوهر، ارائهی تصویر از خانهای متروک و بیرونق که خانهی خود شاعر بعد از طلاق است و نیز سطحگونههایی که نوعی عصیان و سرکشی در مقابل جامعه است از جمله محتوای سه کتاب دورهی اول شاعری فروغ است. محتوای کتابهای دورهی دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاریکی و شب اضطراب و پریشانی و عدم رابطه با دیگران و تلاش برای ایجاد این رابطه، یادآوریهای دوران کودکی و آرزوی آمدن آن به خاطر صمیمیتی که در آن بود.
فروغ فرخزاد در زمینهی انعکاس عواطف و روحیات عمیق زنانه پیشتاز زنان شاعر است. او هم در زمینهی انعکاس عواطف یک زن، صمیمیت و رکگویی خاص خود را دارد و هم در حوزهی بیان وجدانهای اجتماعی از دیدگاه یک زن، بیانی روشن و آشکار دارد. و «فروغ هیچگاه میل ندارد از پشت پرده سخن گوید و همیشه از روبهرو با مسائل برخورد میکند».
فروغ در اشعارش آنچنان صمیمی و صریح حرف میزند که میتوان آن اشعار را نمونهای بارز از «ادبیات شخصی» دانست.
خود فروغ خوب به مسألهی صمیمیت و عاطفهی عمیق شاعرانه واقف است و میگوید:
«شاعر بودن یعنی انسان بودن. بعضیها را میشناسم که رفتارشان هیچ ربطی به شعرشان ندارد. یعنی فقط وقتی شعر میگویند که شاعر هستند بعد تمام میشود؛ دو مرتبه میشوند یک آدم حریص شکموی تنگنظر بدبخت حسود حقیر. من حرفهای این آدم را قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت میدهم.»
سهراب سپهری [?] و فروغ فرخزاد:
سپهری شاعری است که از دورهی ابتدایی شعرش تا دورهی جستجو و از آن دوره تا دورهی یافتن خط فکری مشخص و زبان شعری مختص (که حتا بی امضاء هم شناخته میشود) جهانی آرمانی را میجوید. جهانی که در آن «عشق» پیدا باشد، «دوستی» پیدا باشد و «کلمه»، «آب»، «عکس اشیاء و آب»، «سمت مرطوب حیات» و «شرق اندوه نهاد بشری» پیدا باشد.
اما همانطور که گفته شد فرخزاد مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود را درک میکند و به صور گوناگون در اشعارش منعکس میسازد. ولی سپهری تا آخر، جهان آرمانی و ذهنی خود را حفظ میکند. و از جریانهای اجتماعی، سیاسی زمان دور میماند. و اگر احیانن چشمش به «قطاری» میافتد که «سیاست» را میبرد، آن را خالی میبیند.
«من قطاری دیدم، که سیاست میبرد و چه خالی میرفت» (صدای پای آب، صفحهی ???)
سپهری و فرخزاد در بیان حالات و شدت احساسات تقریبن چون یکدیگر هستند با این تفاوت که «فرخزاد» در بیان خواستهها، آرزو و احساسات شخصی خویش بیپروا و بدون هیچگونه ملاحظهای سخن میگوید (مخصوصن در سه کتاب دورهی اول).
ولی سپهری به ندرت تمایلات و خواستههایش را ابراز میکند. او به بیان نفسانیات صرفن اکتفا نمیکند و تجربهی خود را به عوالم نفسانی منحصر نمیکند. او به مرز جدیدی از صمیمیت شاعرانه دست یافته است؛ که در آن تصاویر شعریاش، زلال، روشن، پاک و پر اشراق جلوه میکنند و گویی قداست خاصی بر فضای شعر او حاکم است که او را از اندیشیدن به علائق و پسندهایش به جهان مادی باز میدارد.
طبیعتستایی یکی دیگر از ویژگیهای شعر سهراب است، از آنجایی که «پیشهی شاعر نقاشی» است، حساسیت و ظرافتهای خاصی را در ترسیم چهرههای مختلف طبیعت به کار میگیرد. در حالی که فروغ کمتر به توصیف طبیعت پرداخته است. و در یکی دو جا، که به این امر پرداخته بسیار ضعیف و سطحی، سخن رانده است.
شیوهی بیان مستقیم یکی دیگر از ویژگیهای مشترک برخی از اشعار سپهری و فرخزاد است و همچنین سطور سادهی شعری هم از ویژگیهای مشترک هر دوی آنهاست.
اشاره به آئینها، اصطلاحات دینی و مذهبی، اشاره به اسمهای خاص تاریخی و جغرافیایی، از ویژگیهای شعر «سپهری» است. ولی فرخزاد با این که مسافرتهای زیادی به داخل و خارج از کشور داشته است و با «تورات» هم آشنا بوده جز در «آیههای زمینی» به اطلاعات به دست آمدهی خویش که حاصل تجربههای فوق باید باشد، اشاره نمیکند.
دید سهراب عمدتن مثبت بوده در حالی که نگرش فروغ به جهان از دریچهی مخالف بوده است.
«زندگی رسم خوشایندی است / زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ / پرشی دارد اندازهی عشق / زندگی چیزی نیست، که لب تاقچهی عادت از یاد من و تو برود / زندگی جذبهی دستی است که میچیند / زندگی بعد درخت است به چشم حشره / زندگی تجربهی شبپره در تاریکی است...» (سپهری، صدای پای آب، صفحهی ???)
«زندگی شاید / یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد / زندگی شاید آن لحظهی مسدودیست / که نگاه من، در نینی چشمان تو خود را ویران میسازد / و در این حسی است / که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آویخت...» (فرخزاد، تولدی دیگر، صفحهی ???)
طاهره صفارزاده [??]:
از ویژگیهای اشعار صفارزاده توجه به مسائل دینی، مخصوصن مذهب شیعه است [??].
«صدای ناب اذان میآید / صفیر دستهای مؤمن مردیست که حس دور شدن، گم شدن، جزیره شدن را / ز ریشههای سالم من برمیچیند / و من به سوی نمازی عظیم میآیم / وضویم از هوای خیابان است و / راهنمای تیرهی دود / و قبلههای حوادث در امتداد زمان...» (دفتر دوم، صفحهی ??)
بیان مسائل سیاسی و اشاره به وقایع مهم جهان، دیگر ویژگی فکری او محسوب میشود. او معمولن در تمام آثارش به جریانهای سیاسی ایران و جهان نظر دارد. و دیگر این که اشاره به تقابل عرفان و مذهب با قرن پلاستیک و عصر ماشین با طبیعت.
صفارزاده در خلال اشعارش به «زن بودن» خویش اشارههای متعدد دارد و غیر مستقیم دیدگاههای جامعه را نسبت به زنان منعکس میکند. مثلن آنجاییکه از تولد خویش یاد میکند چنین مینویسد:
«من زادگاهم را ندیدهام / جایی که مادرم / بار سنگین بطنش را / در زیر سقفی فرو نهاد / هنوز زندهست / نخستین تیکتاکهای قلب کوچکم / در سوراخ بخاری / و درز آجرهای کهنه / و پیداست جای نگاهی شرمسار / بر در و دیوار اتاق / نگاه مادرم / به پدرم / و پدربزرگم / صدای خفهیی گفت / دخترست!...»
صفارزاده معمولن با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحات عامیانه، حتا مطرحکردن شعارها، تلاش میکند به شعر و زبان مردمی نزدیکتر شود. شاید به همین دلیل، از آوردن واژهها و اسامی، از زبانهای بیگانه خودداری میورزد. و از رمز و اشارههای دور و دراز چشم میپوشد.
علی موسوی گرمارودی [??] و طاهره صفارزاده:
شعر صفارزاده، فقط در بهکارگیری بسامد واژههایی که مبین «زن بودن» سراینده است با شعر زنان مشترک است. و از جنبههای مختلف دیگر، مخصوصن فکر و محتوا، تفاوتهای آشکاری با آنان دارد. از دیگر سو، وجه تمایز خاص خود را با شعر مردان، همچنان حفظ میکند. اشعار وی با گرمارودی در یک خطوط فکری مشترک است. گرمارودی در آثار خود، هم در قالبهای کهن شعر فارسی و هم در شعر نیمایی (بحور شکسته و چارپاره) و هم در شعر سپید طبعآزمایی کرده است.
گرمارودی در بیشتر اشعارش به بیان عقاید مذهبی و گرایشهای دینی خویش پرداخته و به مناسبتهای مختلف مذهبی، شعرهای متنوعی سروده است. و از این نظر با اشعار خانم صفارزاده قابل مقایسه است. قطعات «بهار در خزان»، «سایهسار نخل ولایت»، «افراشته باد قامت غم» و «خاستگاه نور» از زیباترین اشعاری محسوب میشوند که به همین مناسبتها سروده است.
از دیگر ویژگیهای شعر او، توجه به مسائل سیاسی و وقایع روز است، که به گستردگی به آن پرداخته. و دیگر آن که توجه به طبیعت و جلوههای گوناگون آن از ویژگیهای شعری اوست در حالی که صفارزاده به ندرت به طبیعت پرداخته است.
شعر صفارزاده و گرمارودی اندیشههای شکلیافته است که در قالب کلمات عرضه میشود. حال آن که شعر واقعی کلماتی شکلیافته است که اندیشهای را عرضه میکند. در اشعار آن دو، بیشتر اندیشه به معنای خاص خودش جریان دارد تا تصویر؛ یعنی شعرشان حاوی فکر و اندیشهای است که خواننده را به دانستنی جدید فرا میخواند و زمینهی نوعی تأثر را در او به وجود میآورد.
در شعر صفارزاده، فرصتها گرانبهاترند و خواننده با شاعری مواجه میشود که اسلوب گرمارودی را در زبانی فشرده و موجزتر و با بار بیشتر از لحاظ اندیشه و تفکر میبیند. هر دوی آنها، با استفاده از تعابیر مذهبی و قصص و آیات قرآن به صورت تلمیح و جهانمداری و سیاستمحوری، رنگ و بوی خاص به اشعارشان بخشیدهاند. سیاستمحوری، در مجموعه آثار هر دو، آنها را به سمت صراحتگویی و بیان مستقیم متمایل میکند. با این حال اشعار صفارزاده و گرمارودی از نظر اسلوب زبانی جاذبهای برای نسل جوان نداشته است.
Design By : Pichak |