سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































دانلود و نقد کتاب

 

باز هم اشک به دادم رسید . . . !

وقتی تنهای تنها . . . 

نالان از این تنهایی . . . 

سرخورده و غمگین ،

زیر باران قدم می زدم . . . 

اشک به دادم رسید . . . !

وقتی بی معرفتی هایت ، چون پتک بر سرم کوبیده شد ،

اشک به دادم رسید . . . ! نوازشم کرد،کمکم کرد دردش را حس نکنم !

وقتی چشمهایت را به روی عشقم بستی و انکارش کردی و گفتی:

"حتی احساست هم دروغ می گوید !"

من هم چشمهایم را بستم تا به اشکهایم اجازه بارش دهم،

خواستم مثل همیشه آرامم کند . . . ،

وقتی بر گور آرزوهایم می نگریستم ،

اشک بود که به دادم رسید . . . 

نه . . . 

تنها نبودمــــــ . . . من بودم و اشک . . . 

داشتیم به زیر گور رفتن آرزو ها را نگاه می کردیم . . .

سخت است وداع و جدا شدن از کسانی که به انها خو گرفته ایم . . . !

وقتی زیر آوار غصه جان می دادم ،

باز هم اشک به دادم رسید . . . !

تو نبودی . . .

تو در هیچ ثانیه ای از تنهایی هایم حضور نداشتی . . .

برنگــــــــــــــــــــرد . . .

من و اشک مدتهاست به هم عادت کرده ایم . . .

برنگـــــــــــــــــرد . . .

دیگر جای یار باوفایم اشک را با تو عوض نمی کنم . . . ! 

 

"سارا زیبایی"


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20ساعت 11:5 صبح توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |


Design By : Pichak