سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































دانلود و نقد کتاب

http://sites.google.com/site/baharbarany/2gw58a8.jpg

چه لبریز شـــ ــــدم

چه لبریز از تهـــــــی

صدایم را گوش کـــن

مــ ـــی شنــــ ــوی؟

در اوج فریـــ ــاد سکوت

چــه سوزنــاک می خواند

به سنگ سخت چشمانم بنگر

که چه نرم و لطیف می شکنند!

به زخمهای شلاق روزگــ ـار

که تـــنم را نـ ــوازش کرد نگاه کن

تو بـــ ــگو به چه باید دل خوش کنم؟

به خوشی های ناخوش زندگــــی

که مــرا در گرداب وهــم فرو می برند؟

به خنــده هایی که تلخ ترین شیرینی زندگیم هستند؟

یا به رنگهای بی رنگ روزگـــــ ـــار

که هر دم خـــود را به رخــ ـــم کشیــ ـــده اند؟

حـــال،مسیـــ ـــر نگاه کورم را دنبــــال کن

به ایستگاه انتظار پایان سرنوشت خواهی رسید

ایستگاهی که جفت چشمان زیادی را

منتظــ ـــــ ـــــر گذاشته است؟؟

اکـــنون به پایان جاده زندگیم رسیــده ای

به ترحــم احتیـــــاجی نیـــــست

در فکـــ ـــر طی کردن جاده سرنوشت خویـــش باش.....

جاده تو را می خــ ـــواند!


"سارا زیبایی"



نوشته شده در یکشنبه 90/3/15ساعت 10:22 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |


Design By : Pichak