دانلود و نقد کتاب
و نتوانم به کس گویم
فقط می سوزم و می سازم
و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم.... دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من.....به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم....نمی گویم....نمی جویم..... نمی پرسم
نمی گویند.....نمی جویند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟؟....چرا بیگانه از خویشم؟؟
خداوندا رهایی ده.....کلام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده....امیدم ده
خدایا یا بترکان این غم دل را
و یا در هم شکن این سد راهم را
که دیگر خسته از خویشم....که دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی....هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم.....وبا خود می کنم نجوای پنهانی
که شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست.....و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاک ذات پاکت را نیازی جاودانش هست
Design By : Pichak |