دانلود و نقد کتاب
مجموعه داستان از چهارده سالگی میترسم با هشت داستان «قول و قرار»، «ناخنها و آواز»، «ناخنها و دود»، «سی در»، «حکایت ماریا و مرد غریبه»، «از چهارده سالگی میترسم»، «دیشب توی باران گم شدیم» و «پلههایی که بالا نرفتهام»را در برمیگیرد، روانی نثر و رازگونه بودن داستانها، خواننده را تا انتهای داستان میکشاند.بیشتر داستانهای مجموعه، بجز داستان قول و قرار، بدون دیالوگ هستند. فضاسازی ها و شخصیت پردازیها خوب و تمام عیار است. در این یادداشت به منظور اجتناب از کلیگویی ابتدا به بررسی سه داستان مجموعه میپردازم.
قول و قرار
قول و قرار داستان تناقض است تناقضی آشکار راوی، در عشق به انیس دل باختهاش، و زندگی با آلوشا همسرش، انیس هم عشق است هم مانع، انیس عشق است، چرا که راوی نمیتواند فراموشش کند:
(دوازده سال پیش، وسط گنبدهای کاهگلی پشت بام خانه پدری با انیس، دختر همسایه، قول و قراری میگذاریم که بعدها به این راحتی نمیشود فراموشش کرد)
راوی صادق است از پنهانکاری و ریاکاری به دور است. موضوع انیس را با آلوشا - همسرش- در میان میگذارد. از باورهایش میگوید. آلوشا بجای حسادت و تلاشهای تلافیجویانه درصدد برمیآید به همسرش کمک کند گله و شکایت را کنار میگذارد و در جهت رفع مشکل راوی را بر میآید تا زندگیش رونق بگیرد
در صفحه 29 میخوانیم: (آلوشا از تمام لحظاتی که به انیس فکر میکنم خبر دارد همه چیز را برایش با تمام جزئیات تعریف میکنم کمکم میکند چیزی را از قلم نیندازم از آخرین دیدارمان تا به امروز دوازده بار در چنین روزی برای انیس جشن تولد میگیرم...)
انیس مانع است چرا که، راوی دلگرم زندگی با آلوشا و آرمیتا نیست حواسش پرت است و انیس بزرگترین مانع درگرم شدن محبت و رونق زندگیشان است.
نویسنده با زیرکی تمام تلاش میکند مانع را از بین ببرد (انیس را فراموش کند) راهحل را در رویارویشدن با معشوق میبیند درحقیقت با ایمان به فلسفه (دست زدن برای از دست دادن) میخواهدکاخ تخیلاتش از انیس به هم ریزد و طرحی دیگر بنا سازد.
ناخنها و دود
روایت زندگی آپارتمانی راوی با همسرش آلوشا - دختر شش انگشتیشان ملیساست- ملیسا در اینجا نه تنها به لحاظ ششانگشتی بودن استثناست، بلکه نوع نگاه و تلقیاش از وسایل اتاق نیز آدمی متفاوت است:
(میگوید شبها از خواب بیدار میشود فکر میکند. دستگاه اسکنر مثل جادوگری فضایی برایش چشمک میزند. دستگاه فاکس دم صبح قاه قاه میخندد... سرآخر از کتابها ایراد میگیرد میگوید خوف دارد آدمهای بدی از کتابها بیرون بیایند و او را با خود ببرند خانه دختر عمهاش ص70)
در میانهی داستان، راوی در یخچال را باز میکند تا عدسیِ شبمانده با نان بربری میل کند ناگهان سر و کلهی ننهآقا -مادر بزرگ مادریاش- پیدا میشود، که برای راوی بشقاب توت فرنگی میآورد و از او میخواهد برایش فاتحه بخواند؛ بعد سرو کلهی پدربزرگها و مادربزرگِ پدریاش ننهجان پیدا میشود و همسایهای که فوت کرده و جنازهاش را میبرند و قرانی که قراعت میشود.
داستان در بین واقعیت و خیال و خاطره در حرکت است. روایتهای تودرتو ازخاطرات مادربزرگها و پدربزرگها بر زیبایی داستان افزوده است داستان ناخنها و دود داستان دلبستگی و تاثیرپذیری است. تاثیر پذیرفتن از آدمهایی که تجربه زندگی با آنها را داشتهایم. دلبستگی و دلمشغولی به این خاطر که در فضای ذهنی ما حضور دارند.
سی در
داستان سی در، یکی از بهترین داستانهای مجموعه است حکایت عشق، در فضای رئالیسم آن هم به بهترین شکل ممکن، با توصیفاتی که از ابراهیم و ماریا در داستان میخوانیم هردوی آنها دو روح عاشقی هستند که همدیگر را دوست دارند. زیبایی بی نظیرماریا مردهای چشمچران را به سی در- باغ زیتونش- میکشاند. اما از میان آنها فقط ابراهیم، فقیرترین مشتریاش را عمیقا دوست دارد. نشانههای این دوست داشتنهای خالصانه نویسنده در جای جای داستان خوب نشان داده شده است.
عنصر زن در داستانهای محمودی
مجموعه داستان را که میخوانیم با به سه زن برخورد میکنیم (آلوشا، ننهآقا و ماریا )که سعی خواهم کرد به تشریح هرکدام آنها بپردازم.
آلوشا
آلوشا در سه داستان مجموعه از جمله قول و قرار، ناخن و دودها و پلههایی که بالا نرفتهام؛ حضور دارد. در قول قرار او را در قامت یک مادر میبینیم که دختری دارد بنام آرمیتا. از رابطه عاشقانهاش با انیس و قول و قرار پشتبامشان خبر دارد. او کمک میکند تا مشکل همسرش حل شود. آلوشا با مشخصههایی که راوی میدهد، نی محدود، چارچوبیاندیش و حسود نیست؛ بلکه هواخواه و رازدار و همراه اوست. به نمونههایی از این توصیفات راوی اشاره میکنیم:
- آلوشا میداند دنبال انیس رفتهام ص46
- از مریم فیلم دارم... آلوشا از اینکه در تمام چهارده دقیقه حتا یک کلام باهم حرف نمیزنیم خندهاش میگیرد ص32
- آلوشا بدش نمیآید میتر را از نزدیک ببیند ص31
- آلوشا روزهای اول آشناییمان نام مریم را با صدای بلند میخواند ص32
باورپذیری داستان با توجه به شناختی که از روحیه و رفتار اکثر زنان داریم مشکل و دور از ذهن است. آلوشا در داستان جزو زنان استثناست که ظرفیت تحمل بالا و افق دید روشنی دارند، غالبا خوشبین هستند.
در داستان ناخنها و دود آلوشا زنی خانه دار در یک آپارتمان 58متری است که دختری دارد بنام ملیسا که ششانگشتی است ملیسا نه تنها به لحاظ فیزیک بدنیاش استثناست بلکه به لحاظ روحیه و نوع نگاهش به محیط اطراف نیزکودکی متمایز است به عنوان نمونه: (شبها از خواب بیدار میشود فکر میکند دستگاه اسکنر مثل جادوگری فضایی برایش چشمک میزند میگوید دستگاه فاکس دمصبح قاه قاه میخندد...ص70)
آلوشا در این داستان زن زندگی است حوصله و تحمل راوی یا نویسنده را ندارد. او بدلیل نبود جا از نصب تابلوی عکس ننهآقا و سایر بستگان ممانعت میکند. بیشتر وسایل او را به انباری دو دردو که راوی از حضور در آنجا ترس دارد منتقل میکند.
در داستان پلههایی که بالا نرفتهام ما با آلوشایی مواجه میشویم دختری است اهل شمام در منطقه رودبار زیتون، اوکه به کلاسهای کنکور در شهر تهران با راوی آشنا میشود، داستان، حکایت از شبنشینی اقوام آلوشا دارد که پس از آن آلوشا و راوی زندگی مشترکشان را رسما شروع میکنند:
(در خانواده آلوشا رسم بر این است که عروس و داماد را همراه جهیزیه بعداز شبنشینی فامیلی روانه خانه و زندگیشان میکنند. داوطلب شبنشینی برادر بزرگ آلوشاست ص133) مرادعلی پدرآلوشا از داماد غریبه خوشش نمیآید.
(برای آنها هنوز غریبهام به اجبار دامادشان شدهام بلایی که آلوشا برسرشان آورده ص138)
و ازطرفی پدر آلوشا، دختر به محلیها (شمامیها )هم نمیدهد.
(آلوشا را پسران مجرد شمام بارها خواستگاری کردهاند و جواب رد شنیدهاند مراد علی دختر به محلیها نمیدهد ص138)
سختگیریهای خانواده آلوشا نسبت به داماد غریبه نیز جالب توجه است:
(تاوقتی ماشین نخریدهام حق ندارم دخترش را جایی ببرم بدش میآید آلوشا پای پیاده در محل راه برود. ص136)
اما آلوشای دعوت شده به شبنشینی چهارماهه حامله است، این راز را کسی از اقوام نمیداند. اگر راز افشا شود طبق رسم شمامیها دادن جهیزیه آلوشا لغو میشود:
(شک دارم مادرآلوشا یا خواهرهایش متوجه شده باشند که زنم با بچه چهارماهه در رحم وسط عروسی آن رقص محشر را کرده باشد... اگر متوجه شوند او را بدون جهیزیه به خانهی شوهر میفرستند ص138)
(آلوشا مرا معلم آموزشگاهی معرفی میکند که درآن کلاس کنکور دانشگاه میرود. ص139 )
آلوشا در این داستان با دو داستان دیگر با مشخصههایی که از او داریم، دختری است عصیانگر که قالبهای سنتی مرسوم در شمام را به سخره گرفته، عرف و سنت شمامیها را، محترم نمیشمارد. آلوشا خودخواه و ماجراجو است حتی قبل از مراسم عروسی حامله و باردار میشود که از نظر شمامیها فاجعه است که عواقب آن محروم شدن از جهیزیه میباشد.
ننهآقا
در دو داستان ناخنها و آواز و ناخنها و دود با ننهآقایی روبرو میشویم با مشخصههایی از قبیل (قدبلندی دارد، لاغر است، صورت کشیدهی رنگ پریدهاش پوست و استخوان است، فکش به خاطر سکته کج است و... ص70)
(ننهآقا سرشب نمازش را با آداب همیشگی میخواند. ذکرش را میگوید. تسبیح مرواریدش را داخل جانمازکرباس میگذارد... برای مردههای دور و نزدیکش حمد و سوره میخواند... ننهآقا کاسه مسی را سر میکشد بلند یا حسین شهید میگوید ...ص56و57)
روزگار جوانی پر غوغایی را سپری کرده است. زیبایی اعجابآورش زبانزد بوده و برای نگاه کردنش، پسران کمین میکردند بهزاد گچبر، چه گوشها که نبردیده، حال ننهآقا در سن پیری از آنها حلالیت میطلبد. بهزاد گچبر وقتی خبردار میشود ننهآقا ازدواج کرده چه کارها که نمیکند، هر آبادی که وارد میشود با زیباترین دختر ازدواج میکند و برگچ بریهای امام زادهها تصویر ننهآقا را میکشد. ازطرفی ننهآقا برادری دارد به نام امیر بهادر خان که روایتهای مختلفی از مرگش نقل و قول میشود و ننهآقا نسبت به او بسیار احترام قائل است.
ننهآقا در داستان ناخنها و دود مادربزرگی است مهربان و خداترس و مذهبی صرفکه برای نوهاش عدسی پخت میکند با توت فرنگی ازش پذیرایی میکند، به او متذکر میشود، شبهای جمعه فاتحه برای او بخواند.
با تصویرهایی که از ننهآقا داریم زنی است متعلق به نسل گذشته که دور از دسترس نیست. از نسل پدربزرگ و مادربزرگهاست. نسلی که در چارچوب سنتها و آداب و رسومهای زمانهیخویش تربیت شدند و زیبایی رخ و رخسارشان هرگز آنها را بر علیه اعتقادات و سنتها ی زمانه عصیانگر نساخت. بلکه با تکیه بر باورها و اعتقادات آبرومندانه زندگی کردند و در سن پیری نیز دغدغه آخرت دارند. ننهآقا به عنوان نماینده زنان نسل قبل درست در مقابل آلوشا نماینده زنان امروز قرار دارد.
ماریا
در دو داستان سی در، و ماریا و مرد غریبه؛ با ماریا برخورد میکنیم که زن زیبایی است در شمام باغ زیتونی دارد که خیلی از مردها بخاطر زیباییاش از او زیتون میخرند. اما ماریا به ابراهیم که به لحاظ مالی فقیرتر از بقیه مردان است دل بسته است. ابراهیم، ماریا را نه بخاطر هوس بلکه بخاطر نفس زیبا بودنش دوست دارد. او را بخاطر پاکی و معصومیتش دوست دارد. ابراهیم حتی به صورت ماریا خیره نمیشود. وقتی با ماریا روبرو میشود، نگاهش به زمین است. وقتی در برابرش میایستد رعشه میگیرد.که نشان از عظمت معشوق است.
(ابراهیم با مردهای چشمچران توفیر زیادی دارد وقتی با ماریا حرف میزند به زمین چشم میدوزد. صورتش خیس عرق میشودو... ص79)
(ماریا لیوانی خاکشیر با شیرینی عسل دست ابراهیم میدهد... ص80)
(ابراهیم دستش به سوی سرشاخهها دراز است. ماریا لب پنجره با شانهی چوبی سرش را شانه میکند ص81)
(یک روز و شب – ابراهیم- بالای درخت سلیمان میماند به آسمان زل می زند... ص79 و در سطرهای بعدی میخوانیم: ماریا زیتونهای درخت سلیمان را به کسی نمیفروشد ص81)
در داستان ماریا و مرد غریبه سام مرد فقیری است که قلاب ماهیگیریاش را بر سپیدرود میاندازد و بجای ماهی ماریا صید میشود. ماریا دراینجا باز زن زیبارویی است که سام قبل از ازدواج با گیسو -همسرش- مهر او را به دل داشته است اما نصیب نیکلای روسی میشود و داستان با توصفیات بی نظیر، ماریا را به خواننده میشناساند.
ماریا، زن ایده ال است. زن ماورائی است. زن زندگی نیست. زن آسمانی است، که همواره در عرصه خیال آدم حضور دارد. ماریا عشق دور از دسترس است. ماریا هرگز تن به ازدواج نخواهد داد... ماریا معتقد است از دور دوست داشتن هنر شگرفی است که گرد نزدیکی و روزمرگی برآن سایه نمیافکند. ماریا ریشه در اساطیر دارد شبیه الهه های یونان باستان بر کوه مُن پارناس است و...
خوب که بنگریم آلوشا و ننهآقا و ماریا نماینده سه طبقه زنان (امروز دیروز و اساطیر ) هستند که نویسنده حسن محمودی به درستی آنها را برای خوانندهاش نشان داده است.
منبع:سایت جن و پری
Design By : Pichak |