دانلود و نقد کتاب
نوشته : آلبرتو موراویا
منبع : شرق
آلبرتو موراویا _ تحقیر
با شنیدن کلمه تحقیر فوراً به یاد یک قطعه موسیقى ژرژ دلرو و همچنین بریژیت باردو مى افتیم که مى پرسد: «آیا از من خوشت مى آید؟» این سئوال در کتاب وجود ندارد. گرچه ژان لوک گدار در باقى موارد نسبتاً محکم سررشته سوژه کتاب را در دست دارد: مردى به امید نجات زندگى زناشویى خود با همسرش به کاپرى سفر مى کند، اما این سفر نتیجه عکس دارد.
جمله اول کتاب بیشتر از نگرانى بریژیت باردو در حافظه مى ماند: «امروز مى توانم، به راحتى ادعا کنم که دو سال اول زناشویى من و زنم ایده آل بود.» این روش یعنى شروع کتاب با یک استنباط خوشبینانه، در حالى که فاجعه اى در پیش است، پژواک آغاز اورلیان اثر آراگون است: «هنگامى که اورلیان، برنیس را براى اولین مرتبه دید، او را بسیار زشت یافت.» و نتیجه اخلاقى: در رمان هاى خوب، زوج هاى خوشبخت باید از هم جدا شوند و افرادى که یکدیگر را زشت مى یابند، عاشق هم مى شوند. در غیر این صورت چیزى براى تعریف کردن وجود ندارد.
ریکاردو شخصى که تحقیر را تعریف مى کند، آدمى ضعیف، ناتوان و ضدحرکات زن پسندانه است که براى یک ایتالیایى امرى عجیب است. همسرش امیلیا قصد دارد آپارتمان بخرد. بنابراین او جاى نوشتن قطعاتى براى تئاتر، فیلمنامه مى نویسد تا بتواند وام خانه را بپردازد. درست به این دلیل که مرد تسلیم خواست زن شده است، مورد تحقیر او قرار مى گیرد. زن از مرد دلگیر مى شود که به خواهش او تن داده است! ظاهراً مرد مى خواهد زن را به دام یک تهیه کننده مبتذل به نام باتیستا بیندازد... پیام موراویا روشن است: آقایان اگر مى خواهید که همسرانتان شما را تحسین کنند، از آنان اطاعت نکنید! (آیا منظور او همسر خودش خانم الزا مورانته نویسنده مشهور بوده است که نویسنده هشت سال بعد از او جدا شد؟) پس «سگ هاى نگهبان» آماده حمله منتظر چه هستند؟ تحقیر اولین رمانى است که تاثیر منفى فمینیسم را روى مردانگى تحلیل مى کند. آلبرتو موراویا در واقع نه ضدزن که بیشتر نگران بود. او مرزهاى مبارزه در راه مساوات دو جنس را تشخیص داد. مسئله رسیدن به مساوات بود و نه تعویض نقش ها.به این ترتیب موراویا یکى از اولین نویسندگان جهان است که مرد مدرن، این بزدل خودپرست، بى دفاع در مقابل قدرت جدید زن، گم شده در جهان مصنوعى و بدون هیچ ایده آلى جز داشتن یک خانه زیبا، یک اتومبیل زیبا و حقوقى هنگفت را تشریح مى کند. ما در یک دنیاى مادى زندگى مى کنیم که عشق را نابود مى کند. افراد جاى دوست داشتن یکدیگر به هم هدیه مى دهند. این دام رفاه مدرن، بعدها توسط ژرژ برک در اجرایى قابل توجه از رمان خود با نام «چیزها» (????) به شکلى بسیار خشک و به طور کامل اجرا شد. اما این اضطراب، قبل از او در رمان هاى بزرگ موراویا بیان شده بود. امکان ناپذیرى زندگى به عنوان یک زوج، در این اجتماع ریاکار، زوجى که دست به هر کار مى زند تا نشان دهد از زندگى زناشویى خود راضى است. در صورتى که تمام تلاش خود را به کار مى بندد که آن را نابود کند (به وسیله تکریم شخصیت و اشتیاق و ساختن مذهب جدید تشکیل شده از ارتباط جنسى و پول). آیا موراویا نیاى هوله بک است؟ او در رمان تحقیر، ریکاردو و امیلیا را به یک جزیره فوق العاده زیبا مى برد و شاهد است که آن دو با رضایتى مبهم دچار سوء تفاهم مى شوند: «حالا مى خواهم تعریف کنم که چگونه در این داستان، امیلیا ضمن این که من جاى قضاوت در مورد او هنوز عاشقش بودم، اشتباهاتى در من مى یافت یا گمان مى کرد که یافته است؛ چگونه در مورد من قضاوت و مرا محکوم مى کرد و در خاتمه دیگر مرا دوست نداشت.» من برخلاف امیلیا از این ریکاردو خوشم مى آید که شبیه ما است. ما مردان دنیاى غرب، که قربانیان و همدستان اجتماع خودخواه هستیم. من میل دارم این قسمت را با یک جمله قصار به پایان برسانم که به آن فخر مى ورزیم مرد موراویا در دنیاى امروزى براى ابد مرده است.
فردریک بایگ بدر / ترجمه: مهشید میرمعزى
Design By : Pichak |