سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































دانلود و نقد کتاب

دیشب بود !

جایی میان شک و یقین !

نیاز به تازه شدن بیداری ام را می آزرد و خوابهایم آشفته تر از قبل ؛ میل به رویای لبخند تو داشت ...

انگار سالیان سال ؛ حال در خود مانده ی ایمانم تحویل نشده بود .....

باید پنجره را به سمت نگاهت می گشودم .



می خواستم حضورت را نفس بکشم و در صداقت چشمانت شناور شوم !

گذاشتم برایم عشق را تلاوت کنی تا با تفسیر لحن صمیمی ات تپشهای قلبم انعکاس نام تو باشد .....

و تو عجب صدایی داشتی .........

ـــ یک دشت مخمل سبز که بر قامت کوهی استوار می درخشید ـــ

مخصوصاْ وقتی در نخستین سپیده ی دیدار ؛ اذان عاشقی سر دادی !!!

حالا من باید بروم ....که تا هزاران رکعت شکر به جا آورم!!!

باید بروم!


نوشته شده در سه شنبه 88/11/20ساعت 3:59 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |


Design By : Pichak