دانلود و نقد کتاب

زیر آفتاب شیطان

نوشته : ژرژ برنانو
منبع : شرق


یک اثر جذاب، فریبنده و سرشار از یک نیروى تلخ و مقدس غافلگیرم کرد. حالا دیگر جن گیر مى تواند با خیالى راحت مجدداً به خانه برود!


در سال ???? مردم از جهنم مى ترسیدند. امروز در جهنم زندگى مى کنیم. بنابراین به آن عادت کرده ایم. با این حال برنانو جزء اولین کسانى بود که متوجه شد، قرن بیستم زمانى است که شیطان تمام امکانات خود را به کار مى گیرد. درخشش موفقیت آمیزى که این کتاب تب آلود هنگام انتشار خود داشت، به سختى قابل تصور است. کارمند بیمه برنانو درست مانند کافکا (البته دربار لودوک که به شیکى پراگ نیست)، مبدل به یک ستاره ملى شد.
خودتان قضاوت کنید. او داستان دخترى روستایى به نام موشت را تعریف مى کند که از یک مارکى حامله مى شود. از آنجا که جناب مارکى حاضر نیست، این کودک را به عنوان فرزند خود بپذیرد، دخترک او را مى کشد و فرزند خود را هم از دست مى دهد. آیا شیطان در جلد او رفته است؟ بعد یک کشیش محلى به نام آبه دونیسان وارد ماجرا مى شود و (در حضور یک تاجر مهربان اسب) از او مى خواهد که روح موشت را شفا دهد و در عوض نفرین ابدى را از خود دور کند (من داستان را ساده کردم. امیدوارم برنانوى مقدس مرا ببخشد). بعد تمام ماجرا به شیوه اى از هر لحاظ فشرده و روحانى مبالغه مى شود. سبکى ... مافوق طبیعى، همان طور که پل کلودل (یک عارف خل دیگر) در نامه اى خطاب به او مى نویسد: «به عقیده من این احساس قوى فوق طبیعى نه به معناى غیرطبیعى بلکه طبیعى در سطحى بالاتر بسیار زیبا است.» من انتظار یک تکلیف مذهبى را داشتم و داستانى عرفانى خواندم. هذیانى فاوستى و یک داستان پلیسى _ مذهبى، باید این فیلمنامه را جاى اینکه به پیالا بدهند، به دست مارتین اسکورسیزى مى سپردند!
بعد هم اولین جمله رمان که فقط باید آن را تحسین کرد: «پل ژان توله شب ها را دوست دارد... که سرشار از سکوتى جارى هستند...» آیا نام بردن از یک همکار آن هم درست در آغاز داستان بسیار مدرن و متواضعانه نیست؟ مى توانید تصور کنید که پروست در جست وجوى زمان از دست رفته خود را با جمله «مدت هاى مدیدى زود به رختخواب مى رفتم و سنت بوو مى خواندم» آغاز مى کرد؟ (که البته انتظار نسبتاً زیادى است.)
این رمان شیطانى و تیره را بخوانید، حتى اگر گاهى لاف زننده به نظر مى رسد، درست مانند کارهاى استفن کینگ هیجان انگیز و در عین حال به شیوه هویزمان و تحت تاثیر ال اس دى یا همان طور که رنو ماتینیون متبحرانه بیان کرده «داوطلبانه مبتلا به هارى» است. برنانو هیجان زده بدبین و تحت تاثیر تردیدى قوى بود. او ابتدا سلطنت طلب، بعد ضدفرانسه، طرفدار رنسانس و پس از جنگ ضدفرانسه شد. سه مرتبه عضویت در لژیون افتخار را رد کرد. چطور مى توان تحسین خود را از این نویسنده که بیشتر با نشریه نسبتاً دیوانه اى مثل NRV و نه با مجله قدیمى و محترمى چون) NRF (Nouvelle Revue Francaise تناسب دارد، دریغ داشت؟ او مى خواست روح خود و همچنین دیگران را نجات دهد، اگر قرار است، رنج ببریم، باید بدانیم چرا! «اى شیطان، رنج تو بى تاثیر است!...» به نظر من این سه نقطه به خوبى بازگوکننده ترسى است که ساکنان کره زمین دچار آن هستند. آنها دیگر از ترس بدون تاثیر به ستوه آمده اند.
من شرمسار هستم که شیطان را به این کوتاهى تشریح کردم. شاید برق او حین نوشتن همین کتاب به من بخورد. درست در لحظه اى که مى خواهم فریاد بزنم: «مادرت در جهنم است، ها، ها، ها!» بعد سرم را ??? درجه بچرخانم.


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 6:57 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |


Design By : Pichak