دانلود و نقد کتاب
نوشته : آرتور کانن دویل
منبع : شرق
درنده باسکرویل یکى از مشهورترین داستان هاى شرلوک هولمز است که دکتر واتسن، آن را با همان عقده حقارت همیشگى خود تعریف مى کند. دکتر واتسنى که این سئوال را براى شخص به وجود مى آورد که آیا او رابطه اى ********** خواهانه یا مازوخیستى با آن کارآگاه مشهور نداشته است؟ پس چرا باید اجازه دهد یک آدم معتاد به کوکایین که از یک قرن پیش همان کلاه پشمى چهارخانه را بر سر مى گذارد، دایم تحقیرش کند؟ درواقع، دکتر واتسن بدل نویسنده است، زیرا خود آرتور کانن دویل هم پزشک بود. این زوج مضحک در تاریخ همچون دن ژوان و سگانارل (Sganarelle)، دن کیشوت و سانچوپانزا، ولادیمیر و استراگون، ژاک شیراک و لیونل ژوسپن جاى خود را دارد.
بیش از هر چیز، فضاى کتاب درنده باسکرویل تن انسان را به لرزه درمى آورد. منظره مه آلود و انگلیسى دوونشایر خانه اى اربابى و به همان اندازه گوتیک و گرفته، خلنگ زارى باتلاقى، یک سگ خیالى و ناله «اوووو اوووو»یش...، فقط فکر کردن به آن، عرق سردى بر تن من مى نشاند! اینجا در میانه راه داستانى پلیسى و تخیلى به سر مى بریم. «خیزران هاى باریک و گیاهان آبى تپل و لزج، بوى گندیدگى و تعفن مى دادند و برداشتن یک قدم اشتباه موجب مى شد که تا زانو در باتلاقى سیاه فرو برویم...»
چارلز باسکرویل به تازگى مرده است و هنرى، برادرزاده اش، تهدید به قتل مى شود. در خاتمه شرلوک هولمز دست پسرعمویى حسود و محروم از ارث را رو مى کند که اعضاى خانواده را توسط یک سگ دورگه چاق که آن را در یک غار پنهان کرده است، تهدید مى کند. در اینجا منظور من حیوانى وحشتناک تر از تصاویر مصنوعى است که در جانور وحشى گوودان (Gevaudan) به طور تکه و پاره ارائه مى شود. با این احوال درنده باسکرویل تشابهى با «میثاق گرگ ها» ندارد. خیلى ساده سگ «Jack the Ripper» است. انسان را به یاد حیوان افسانه ایِ کوچکى مانند هیولاى لوخ نس (Loch Ness)، یِتى در هیمالیا و یونا لوموى «All Blacks» مى اندازد.
شاید بتوان کانن دویل را بعد از ادگار آلن پو، کاشف رمان مدرن جنایى خواند. شرلوک هولمز اولاد محترم آگوست دوپن در دو جنایت در خیابان مورگو است که شیوه کار خود را توسط ارائه علمى مدارک و وجه تازه اى به نام هیجان کامل مى کند (مى توان گفت که هرکول پوآرو و کارآگاه کلمبو همه چیز خود را مدیون او هستند). برعکس، آگاتا کریستى که معماهایش همیشه پس از قتل آغاز مى شوند، دویل به سبک بازى کلوئدو فقط به ارتباط یافتن استنتاج هاى منطقى بسنده نمى کند. او مى تواند وحشت به وجود آورد و مانند آلفرد هیچکاک نفس را در سینه ما حبس کند. به همین دلیل هم مى توان کاملاً بحق روى این نکته پافشارى کرد که توماس هریس یا پاتریشیا هاى اسمیت مقدار نه چندان ناچیزى از حق تالیف خود را به موزه شرلوک هولمز (لندن، خیابان بیکر شماره B221) پرداخت کنند.
در خاتمه یک روایت بامزه تعریف مى کنم: سال گذشته یک کارمند مسئول موسسات تعلیم رانندگى در اداره راهنمایى و رانندگى در دوون، کانن دویل را متهم به قتل دوستش فلچر رابینسون کرد تا به این ترتیب نه تنها ایده داستان درنده باسکرویل، بلکه همسرش را هم از او بگیرد. آیا قرار است که واقعیت برتخیل فائق آید؟ نه! تخیل جالب تر از چنین افکار احمقانه اى است و البته اسکاتلندیارد توجهى به آن نکرد.
فردریک بایگ بدر / ترجمه: مهشید میرمعزى
Design By : Pichak |