دانلود و نقد کتاب
نوشته : توماس مان
منبع : شرق
توماس مان _ کوه جادو (????)
من هنوز شماره ?? نیستم، بلکه توماس مان آلمانى (????- ????) نویسنده مرگ در ونیز است که خوانندگان ما کوه جادوى او را (که البته بسیار مفصل تر است) ترجیح داده اند. شاید چون این کتاب در سال ???? یعنى پنج سال پس از انتشار، جایزه ادبى نوبل را براى نویسنده خود به ارمغان آورد.
موضوع کوه جادو انسان را کمى به یاد رمان مرگ در ونیز (که دوازده سال قبل از آن چاپ شده بود) مى اندازد. در هر دو کتاب مسافرانى هستند که خود را در مقابله با خود مى بینند. چشم در چشم حقیقت دوخته اند تا با قرن نوزدهم وداع کنند. چقدر زیبا. اشک در چشمانم جمع شد. پس امروز با قرن بیستم وداع کنیم. رمان کوه جادو که بین سال هاى ???? تا ???? نوشته شده یک شاهکار ادبى از دوران وایمارى است. دوران آلمان دموکرات و با فرهنگ قبل از هیتلر، به علاوه نمى توان بدون اندیشیدن به آن فاجعه که لاینقطع تکرار مى شود و در سطر سطر کتاب نهفته است، آن را خواند. توماس مان در چشم تمام جهانیان یک ضد هیتلر است.
هانس کاستروپ یک آلمانى جوان به ملاقات پسرعموى خود در آسایشگاه داووز مى رود. (آن زمان؟ بله، داووز منطقه مشهور ورزش هاى زمستانى در سوئیس محل ملاقات اربابان جهان بود. از مدت ها پیش سرمایه داران بزرگ در آنجا دور هم جمع مى شدند.) در واقع هانس مى خواست فقط سه هفته در آنجا بماند، اما در خاتمه هفت سال تمام تا آغاز جنگ اول جهانى آن بالا ماند. چرا؟ آیا او هم بیمار شده بود؟ مگر کار بهترى براى انجام دادن نداشت؟ یا شاید او هم دیوانه شده بود؟ نه، این شهروند هامبورگى که به کوهستان رفته، به سادگى تحت تاثیر مناظر آنجا قرار گرفته است. او از زندگى مدرن فرار مى کند تا مجدداً یک نظم طبیعى بیابد. کتاب مى خواند، چشم ها را باز مى کند، همراه با بیماران این آسایشگاه جهان را از نو کشف مى کند، عاشق یکى از بیماران (کلودیا شوشا) مى شود و خلاصه زندگى مى کند. متوجه هستید؟ زندگى مى کند. همان عادتى که انسان به سرعت فراموش مى کند... «ساکت باش و سرت را به زیر بینداز، زیرا بسیار سنگین است. دیوار خوب است. به نظر مى رسد که نوعى گرما از بالکن چوبى خارج مى شود. البته اگر بتوان در اینجا از گرما حرف زد. گرماى مطمئن چوب که احتمالاً بیشتر یک حالت روانى یا... ذهنى است... آه، چقدر درخت! آه آب و هواى زنده زندگان! چه عطرى دارد!...»
بامزه است که هزاران رمان قرن بیستم دائماً در حال کوشش براى فرار از تمدن بوده اند. گویى ادبیات آخرین ذخیره مقاومت علیه پیشرفت فنى و صنعتى بوده است. توماس مان (که در سال ???? از دست ناسیونال سوسیالیست ها فرار کرد) تنها فرد این مجموعه نیست. هم عصر او هرمان هسه، کروآک و تمام سفرنامه نویسان هم هستند. اگر موفق بشوند، چیزى مثل زیر ابر هاى مالکوم لارى نوشته مى شود و اگر نشوند، کیمیاگر پائولو کوئیلو به وجود مى آید. توماس مان در سال ???? کوه جادو را در دره زمان فریاد زده و پژواک آن هنوز طنین انداز است... تا کوه روح، اثر نویسنده فرانسوى چینى ما یعنى برنده نوبل ادبى ???? گائو زینگ جیان (در واقع به دست آوردن جایزه نوبل کار غیرممکنى نیست. فقط کافى است کلمه «کوه» را در عنوان اثر خود جا داد.)
کوه توماس مان همزمان رمان تکامل و سمفونى واگنرى است. نه تنها نیرو هاى جادویى دارد، بلکه هیپنوتیزم مى کند و به خواب مى برد. جادویى که استنلى کوبریک در فیلم خود تلالو (مختصر بگویم، در نهایت تمام نویسندگانى که روى یک کوه انزوا پیشه کرده اند، دیوانه مى شوند) بسیار خوب نشان داده است. میلان کوندرا در رمان وصایاى تحریف شده خود مى گوید: «لحن متبسم، عالى و خسته کننده مان» که حتى اگر زیاد مهر آمیز نباشد، واقعیت را پنهان نمى کند. یادآورى مى کنم که دو خواهر توماس مان و همچنین دو پسر او کلاس و میشائیل خودکشى کردند و حال خود من هم چندان خوب نیست.
فردریک بگ بده / ترجمه: مهشید میرمعزى
Design By : Pichak |