سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































دانلود و نقد کتاب

برباد رفته

نوشته : مارگارت میچل
منبع : شرق

لطفاً از من دلگیر نشوید، اما وقتى فکر مى کنم که در این لیست ?? کتاب برتر قرن، آدمى مثل ژرار دو ویلیه وجود ندارد، بسیار ناامید مى شوم! وقتى بیشتر ناامید مى شوم که مارگارت میچل (????-????) با رمان بربادرفته مکان ?? را به خود اختصاص مى دهد، زیرا شش هزار نفر هیات ژورى ما یک فیلم قدیمى با شرکت کلارک گیبل را دیده اند!


به من ایراد خواهید گرفت که کالباس با مارک بر باد رفته بهتر از فیلم و به مراتب بهتر از برداشت جدید آن ساخته رگیم دفورگس (دوچرخه آبى) است. در عین حال باید بدانید که بددهنى و بدبینى من مشهور است. بله، من! (در اینجا خوانندگان باید چهره مرا پیش خود مجسم کنند که پنج ثانیه تمام ابروى راست خود را بالا مى برم.) وقتى خوب فکر مى کنم- آخر رشته تحصیلى من علم سیاست بوده است- به این نتیجه مى رسم که در رابطه با رمان بربادرفته دو جنبه موافقت و مخالفت وجود دارد.




موافقت: بسیار خوب، اعتراف مى کنم که قرار داشتن چند رمان پرفروش در این لیست شانسى بوده است. قرن بیستم به دلیل آزمایشات در افسانه سرایى و بدعت هاى قراردادى و تشریفاتى، تقریباً فراموش کرد که این رمان به سادگى و با شیوه اى تاثیرگذارنده داستانى از ماجراهاى انسانى و عشق از دست رفته اى را تعریف مى کند و مانند الکساندر دوما شخصیت هایى سرشار از احساس مى سازد که بعد در چمنزارها مى دوند و اسب هاى خود را مى دوانند (یا به طرف اسب هاى خود مى دوند و آنها را مى دوانند) و بعد مانند اسکارلت اوهارا و رت باتلر در مقابل منظره یک شهر به آتش کشیده شده، به یکدیگر اظهار لطف مى کنند. سپس به خاطر احساسات، دنبال هم مى روند، رابطه مى گیرند، جدا مى شوند و مجدداً یکدیگر را مى یابند تا باز با هم رابطه بگیرند! ادبیات باید یک فیلم سینمااسکوپ باشد که در ذهن ما نمایش داده مى شود.
مخالفت: این کتاب بسیار مبتذل و طبق الگوهاى قدیمى است و مى ماند. تابلویى که اتفاقى تاریخى را نشان مى دهد، یک جنگ کشنده، مرد زیباى بدبین و زن احمق عاشق که حماقت مردان عشق پاک او را تهدید مى کند... درست از زمان کشف سینماتوگراف، باید از خود پرسید، آیا دوران اینگونه داستان ها در رمان مدرن به پایان نرسیده است؟ اگر براى ارزیابى قرن ما که قرنى بسیار مهیج و انقلابى بود، فقط پنجاه عنوان کتاب در اختیار ما قرار گیرد، اصلاً مطمئن نیستم که بر باد رفته هم حتماً باید جزء آنها باشد. این کتاب متعلق به قرن نوزدهم است! ویکتور هوگو بله، اما نه ماکس گالو! اینکه هر سال، در کتابفروشى هاى تمام جهان، چندین تن رمان مبتذل با زمینه تاریخى یا/ و محلى انباشته مى شوند را مدیون مارگارت میچل، این انشعاب کننده
دوست داشتنى هستیم. کتاب هاى قطورى که در آنها بعد از ظهرها «درخشان»، جوان ها «سرزنده و ظریف» هستند و مژگان دختران جوان «فرز، مانند بال هاى پروانه ها» به هم مى خورند. آیا واقعاً قرن ها منتظر بودیم که چنین چیزهایى بخوانیم: «اسکارلت جواب نداد، ولى چشم هایش مى درخشید. ضمن اینکه قلب او با درد خفیفى منقبض شد. کاش او بیوه نبود. کاش باز هم اسکارلت اوهارا بود و روى آن پیست با لباس سبزى که نوارهاى سبز تیره مخملى روى سینه اش داشت، ایستاده بود...» کاش این رمان بر باد رفته بود!
بدون شک مى توانم چیزهاى دیگرى هم در مورد اسکارلت اوهارا تعریف کنم. پدربزرگم او را آن زمان در داکس آتلانتا خوب مى شناخت؛ در جوانى او را «شکمو» مى خواندند و به شما اطمینان مى دهم که او اصلاً خجالتى نبود...

فردریک بگ بده / ترجمه: مهشید میرمعزى


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 6:21 عصر توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |


Design By : Pichak