دانلود و نقد کتاب
زازى در مترو
نوشته : ریمون کنو
منبع : فردریک بگ بده / ترجمه: مهشید میرمعزى
من هنوز به حد شماره ?? هم نرسیده ام. چه تصورى داشتم؟ حالا دیگر پاک گیج شده ام!
شماره ?? ریمون کنو (???? _ ????) است. کاشف بزرگى که از سوررئالیسم و هیات علمى رشته فیزیک و تمرینات آرام، به اولیپو (Oulipo) رسید. در قرن بیستم، هر جا که به جمله بندى آسیب رسیده و کلمات تغییر داده شده اند، رد پاى این مرد دیوانه دیده مى شود. او (بعد از سلین سنت آنتونیو) به زبان تجاوز مى کند. زازى در مترو را مى توان «سفر به انتهاى شب»ى دانست که مخصوص نوجوانان است؛ چرا که زبان ویژه فرانسوى، درست نویسى کاملاً در هم ریخته، بازى با کلمات و خلاصه سازى هاى آوایى تنها سلاح هاى او نیستند. حتى شیوه داستانسرایى رئالیسم هم زیر سئوال برده مى شود. به نظر مى رسد شخصیت هاى کنو هم، مانند دوستش بوریس ویان از رویاها آمده اند، سرگرمى هاى احمقانه اى دارند و براى هیچ چیز، حتى براى اعتبار متن هم احترام قائل نیستند. اگر قرار بود اسمى براى این شیوه یافت، مى توانستیم بگوییم که کنو در رابطه با فرم ناتورالیست و در رابطه با متن آنتى ناتورالیست است. چیزى که کاملاً امکان دارد اعضاى برجسته آکادمى گنکور را متعجب کند.
زازى هم مانند لولیتا دوازده سال دارد و با وجود اینکه تمام مدت مى گوید: «به جهنم»، ولى به اندازه او به دنبال جلب توجه مردان نیست. او در ایستگاه جنوبى پاریس از قطار پیاده مى شود تا دو روز نزد عمویش، گابریل، بماند که در یک کافه مخصوص همو سکسوال ها در لباس زنانه مى رقصد. آنها با هم در شهر گردش مى کنند، اما نه با مترو، چون کارمندان آن اعتصاب کرده اند. ضمن گردش با آدم هایى برخورد مى کنند که یکى از دیگرى مضحک تر هستند. مثلاً خانم گارسنى به نام مادو پتى اسپیدز (Mado Pttspieds)، خانم بیوه اى به نام موآک (Mouaque)، مرد زن باره شلوغ کارى به نام وارن اشتوک پدرو وفئودور بالا نوویچ... این کتاب بیشتر از آنکه یک رمان آموزشى و فرهنگى باشد، رمان زشتى و بدقوارگى است. زازى با بازدید از پایتختى ساخته شده از خمیر کاغذ (برج ایفل، کلیساى Invalidendom و Scare _coeur)، آزادى را مى آموزد. پشت بى مایگى ظاهرى این گردش، چیزى بسیار جدى پنهان شده است. زازى دنیاى بزرگتر ها را نگاه مى کند و ظاهراً به خود مى گوید: «آه، همین بود؟» که گابریل در جوابش فریاد مى زند: «حقیقت؟ گویى کسى در جهان مى داند حقیقت چیست! اینها همه اش چرند است!» در پایان کتاب، وقتى زازى نزد مادر خود بازمى گردد، مادرش مى پرسد: «خوش گذشت؟»
«بد نبود.»
«مترو را دیدى؟»
«نه.»
«پس چه کردى؟»
«پیرتر شدم.»
از اینجا دیگر فاصله زیادى تا فردینان باردامو یا هولدن کالفیلد قهرمان کتاب جى دى سالینجر (که هشت سال پیش از این کتاب چاپ شده است) ناطور دشت نیست که تقریباً با همان لحن صحبت مى کرد. تکیه کلام زازى «یا نه؟» او است. حتى مى توان بیشتر به عقب برگشت، ولى در این صورت موهاى قهرمان عزیز ما خاکسترى مى شد. بنابراین به همین شکل مى پذیریمش.
کتاب هاى مهم اغلب خود را بزرگتر از اندازه واقعى نشان مى دهند. آ دم گمان مى کند بوق زنان و آژیرکشان از راه مى رسند و فریاد مى زنند: «راه را باز کنید، شاهکار هنرى رسید!» ضمن اینکه هنگام مطالعه زازى در مترو همه چیز ساده به نظر مى رسد؛ طنز، احساسات، بى احترامى و رفتار حاکى از «دیگى _ که - براى من...»، نشان مى دهد که گاهى یک نابغه براى اینکه یک نابغه واقعى باشد، باید بتواند نبوغ خود را پنهان کند. در عین حال اصلاً پاى تواضع دروغین در بین نیست، بلکه شکوه و عظمت واقعى است، زیرا همان طور که کنو مى گوید: «آیا بزرگترین افتخار این کتاب این است که به طور قطعى ثابت کند آوانگاردیسم و لذت به هیچ عنوان جدا از هم نیستند؟»
Design By : Pichak |