سفارش تبلیغ
صبا ویژن

































دانلود و نقد کتاب


دانلود رمان چشمان وحشی اثر راضیه بلوچ اکبری
بخشی از این رمان :


سلام مامان!چه طوری؟
- -سلام دخترم!برگشتی؟
- همینطور که یقه ی مانتوم را در دست گرفته بودم و خودم را باد میزدم ، گفتم:
- -اوه.....اوه! چه قدر هوا دم کرده،مردم از گرما!
- مادر با مهربانی نگاهی به چشمانم کرد و گفت :
- عزیزم!برو لباستو عوض کن و ابی هم به سرو صورتت بزن،من میرم میز رو اماده میکنم.
نفس حبس شده ام را بیرون فرستادم و با بی حوصلگی پله ها روطی کردم،تا به طبقه بالا رسیدم.بعد از تعویض لباس و شستن دست و صورتم به طبقه پایین رفتم.
بوی قرمه سبزی مادر فضای اشپزخانه را پر کرده بود. شکمم از گرسنگی به قار و قور افتاد.مادر بشقاب برنج و خورش را جلوی من گذاشت. با عجله بسم الله گفتم و قاشق رابه طرف دهان بردم.انصافا قرمه سبزی مادر ، هم رنگ و هم طعم خوبی داشت.زیر چشمی نگاهی به او کردم و گفتم:

-شما نهار خوردید؟



لینک دانلود :



cheshmane-vahshi


نوشته شده در سه شنبه 92/4/18ساعت 9:34 صبح توسط سارا نظر تو چیه؟ ( ) |


Design By : Pichak