با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+دوستان يک نظرسنجي براي اسم کتابم مي خوام بکنم!دو تا اسم انتخاب کردم که به موضوع کتاب مياد:دنياي کاغذي و ته خط!شما خودتون وقتي مي خوايد يک کتاب بخريد بيشتر جذب کدوم اسم مي شيد؟تروخدا کمک کنيد بايد اسم رو اعلام کنم!!ممنون!:)
ممنون نظر خود منم تا الان همينه.بقيه نظري ندارن؟ - سارا زيبايي
از خاک بر خاستگان خيلي باحاله واي اصلا ربطي نداره...اصلا موضوع کتابت چيه بگو شايد يه چيز به درد بخور گفتيم - *علي يزداني*
از بين اين دوتا من ته خط رو ترجيح مي دم ولي بازم مربوط به موضوع كتابت دار. بگو شايد بتونيم اسم هاي ديگه اي هم پيشنهاد بديم ... - شيوانا
+دلم را سپردم به بنگاه دنيا
و هي آگهي دادم اينجا و آنجا
و هر روز
براي دلم
مشتري آمد و رفت
و هي اين و آن
سرسري آمد و رفت
*
ولي هيچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسي قفل قلب مرا وا نکرد
يکي گفت:
چرا اين اتاق
پر از دود و آه است
يکي گفت:
چه ديوارهايش سياه است
يکي گفت:
چرا نور اينجا کم است
و آن ديگري گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است
*
و رفتند و بعدش
دلم ماند بي مشتري
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدايا تو قلب مرا مي خري؟
*
و فرداي آن روز
خدا آمد و توي قلبم نشست
و در را به روي همه
پشت خود بست
* - سارا زيبايي
و من روي آن در نوشتم:
ببخشيد، ديگر
براي شما جا نداريم
از اين پس به جز او
کسي را نداريم. - سارا زيبايي
+پرنده بر شانه هاي انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نيستم، تو نمي تواني روي شانه من آشيانه بسازي.
پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدمها را خوب مي دانم اما گاهي پرنده ها و آدمها را اشتباه مي گيرم. انسان خنديد و به نظرش اين خنده دارترين اشتباه ممکن بود.
پرنده گفت: راستي چرا پر زدن را کنار گذاشتي؟ انسان منظور پرنده را نفهميد اما باز هم خنديد.
پرنده گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است. انسان ديگر نخنديد. انگار ته ته خاطراتش چيزي را به ياد آورد، چيزي که نمي دانست چيست. شايد يک آبي دور، يک اوج دوست داشتني.
پرنده گفت: غير از تو پرنده هاي ديگري را نيز مي شناسم که پر زدن از يادشان رفته است. درست است که پرواز براي يک پرنده ضرورت است، اما اگر تمرين نکند فراموش مي شود. پرنده اين را گفت و پر زد. - سارا زيبايي
انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اينکه چشمش به يک آبي بزرگ افتاد و به ياد آورد روزي نام اين آبي بزرگ بالاي سرش آسمان بود و چيزي شبيه دلتنگي توي دلش موج زد.
آنوقت خدا بر شانه هاي کوچک انسان دست گذاشت و گفت : "يادت مي آيد ؟ تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم؟ زمين و آسمان هر دو براي تو بود. اما تو آسمان را نديدي. راستي عزيزم بالهايت را کجا جا گذاشتي؟ " - سارا زيبايي
انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي را احساس کرد. آنوقت رو به خدا کرد و گريست.... - سارا زيبايي
+يک نفر دلش شکسته بود / توي ايستگاه استجابت دعا / منتظر نشسته بود / منتتظر،ولي دعاي او / دير کرده بود / او خبر نداشت که دعاي کوچکش / توي چار راه آسمان / پشت يک چراغ قرمز شلوغ گير کرده بود.......
+زخمها و دردهاي آدم سرمايه است!...
هر کسي نميتونه به اين جايي که تو رسيدي برسه.!..
پس سرمايه ات رو با کسي قسمت نکن...!
داد نکش...!
آه و ناله هم نکن...!صبور، آرام و بي سر و صدا همه چيز و تحمل کن.
تکه سنگ آهن هستي تازيانه روزگار خردت کرد و شکستت و بارها درکوره
بي رحم حوادث زمانه حراراتت داد..
خدايا! کمک کن به من
نردباني بسازم
و با آن بيايم به شهر فرشته
همان شهر دوري که بر سردر آن
کسي اسم رمز شما را نوشته
***
خدايا! کمک کن
که پروانه شعر من جان بگيرد
کمي هم به فکر دلم باش
مبادا بميرد خدايا! دلم را
که هر شب نفس مي کشد در هوايت
اگرچه شکسته
شبي مي فرستم برايت - سارا زيبايي