پيام
+
تنها نجات يافته کشتي، اکنون به ساحل اين جزيره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به اميد کشتي نجات، ساحل را و افق را به تماشا مي نشست.
سرانجام خسته و نا اميد، از تخته پاره ها كلبه اي ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بياسايد.
اما هنگامي که در اولين شب آرامش در جستجوي غذا بود، از دور ديد كه كلبه اش در حال سوختن است و دودي از آن به آسمان مي رود.

!i!i!iSIAH POOSH!i!i
89/5/10
سارا زيبايي
بدترين اتفاق ممكن افتاده و همه چيز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشك اش زد. فرياد زد:
« خدايــــا! چطور راضي شدي با من چنين كاري بكني؟ »
صبح روز بعد با صداي بوق كشتي اي كه به ساحل نزديك مي شد از خواب پريد.
كشتي اي آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حيران بود.
نجات دهندگان مي گفتند:
“خدا خواست که ما ديشب آن آتشي را که روشن کرده بودي ببينيم.
حسين.م
اجازه لايك زدن داريم يا اينم مخصوص خانم هاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سارا زيبايي
نه خواهش مي کنم اين پيام عموميه...!:دي
حسين.م
پشيمون شدم.لايك نميزنم....
سارا زيبايي
چرا؟؟؟
حسين.م
همينجوري!
سارا زيبايي
اشکال نداره راحت باشيد!
حسين.م
مزاح كردم.حلال بفرمائيد.يا حق