پيام
+
به ياد دارم، شبي از شبهاي پاييز
در حضور آهنگ کوچ کلاغ ها
تو دستم را گرفتي....برايم از عشق خواندي!
تو گفتي در اين شب باراني،
در حضور رهگذر هاي خيابان
تو را مي پرستم من،ندارم از خدا ترسي.
من از شادي درخشيدم
در خيالم تا قله کوه دويدم...
حس شيرين عشق مرا در بر گرفت
خنده رو لبهاي من باز جان گرفت!
تو گفتي گر مي تواني با من عهد ببند
با کسي جز من نباشي هم نفس

!i!i!iSIAH POOSH!i!i
89/5/10
سارا زيبايي
به رويت لبخندي زدم
از دل و دينم برايت حرف زدم
اکنون روز ها گذشته از آن شب پاييز
بي تو ماندم و تو بي من چه تنهايي!
تو فرسنگها دوري از من
زير خاکها ،
در آسمان،
من اينجا بر زمينم،
غريب و سرد و خاموش
تو نيستي ...
تو رفتي بي آنکه بر عهدت بماني!
"سارا زيبايي"