پيام
+
بر در خانه معبود کوبيدم و گفتم براي دادخواهي اينجايم
داد زدم خدايا : عادتهاي زشتم را ترک ده !
پندم داد : خودت رهايش کن تا رهايت کند .
التماسش کردم جسم معلولم را شفا ده !
گفت : لازم نيست روحت سالم است جسمت هم موقت
نيلوفر
89/5/8
سارا زيبايي
خواستمش که لااقل به من صبر عطا کن!
فرمودم : صبر حاصل رنج و سختيست
عطا کردني نيست ، آموختنيست .
گفتم : غرقم کن در خوشبختي
فرمودم : نعمت از من اما خوشبخت شدن از توست
زجه زدم رهايم کن از درد و عذاب
گفت : رنج از دلبستگي هاي دنيايي جدا و بمن نزديکترت ميکند
سارا زيبايي
خواستمش روحم را رشد دهد
فرمود : نه ! تو خودت بايد رشد کني
من فقط شاخ و برگ اضافه را هرس ميکنم تا بارور شوي
ناليدم کاري کن از زندگي لذت ببرم
لبخندم زد و از چشمانش خواندم که مي گفت :
براي اين کار به گل وجودت روح دميدم و زندگيت دادم
سارا زيبايي
از در خانه اش برگشتم بر زمين نوشته ايي ديدم خطاب بمن هرقدر قله غرورت مرتفعتر باشد ، دره سقوطت عميقتر ميشود رو به آسمان کردم که شکرش گويم ، ديدم آنجا هم پنديست بزرگترين اشتباهت ، تجربه را ، تجربه کردن است