شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ ديروز باز باران با ترانه با گوهر هاي فراوان مي خورد بر بام خانه............... و اما امروز باز باران بي ترانه باز باران،با تمام بي كسي هاي شبانه مي خورد بر مرد تنها مي چكد بر فرش خانه باز مي آيد صداي چك چك غم باز ماتم... من به پشت شيشه تنهايي افتاده نميدانم نمي فهمم كجاي قطره هاي بي كسي زيباست؟ نمي فهمم چرا مردم نمي فهمند كه ان كودك كه زير شلاق باران سخت مي لرزد كجاي ذلتش زيباست؟!
نمي فهمم, چرا مردم نمي فهمند که آن کودک که زير ضربه شلاق باران سخت مي لرزد کجاي ذلتش زيباست؟نمي فهمم!کجاي اشک يک بابا،که سقفي از گِل و آهن به زور چکمه هاي باران،به روي همسر و پروانه هاي مرده اش آرام باريده،کجايش بوي عشق وعاشقي دارد؟؟نمي دانم..نمي دانم!چرا مردم نمي دانند،که باران, عشق تنها نيست،صداي ممتدش در امتداد رنج اين دلهاست کجاي مرگ ما زيباست،نمي فهمم!!!!
ياددارم, روز باران را ياددارم مادرم در کنج باران مُرد.کودکي ده ساله بودم مي دويدم زير باران..از براي نان مادرم افتاد،مادرم در کوچه هاي پَست شهر آرام جان مي داد،فقط من بودم و باران و گِل هاي خيابان بود،نمي دانم،کجاي اين لجن زيباست؟؟ **بشنو از من, کودک من!پيش چشم ِ, مرد فردا،که باران هست زيبا از براي مردم زيباي بالادست،و آن باران که عشق دارد، فقط جاريست براي عاشقان مست!
و باران من و تو درد و غم داردخدا هم خوب مي داند که:اين عدل زميني ,عدل کم دارد
مرسي قشنگ بــــــــــــود!لايک برا شقايق!
زيبا بود....
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top